سیاست این روزهای ایران، شاهد رزمی است که در یک سو نوجوانان و سوی مقابل حاکمیت است. رزمی که اگر مواجهه بهنگام و آگاهانهای با جنگجویانش صورت میگرفت، به بزمی مولد، شاد و پایدار تبدیل میشد. نوجوانی دوره هویتیابی و کسب استقلال است؛ دورهای که مییابی و میسنجی تا به یک شاکله کلی از شخصیت برسی. نوجوانان امروز، کودکان سالهای کرونا هستند. کودکانی که از محیط اجتماعی حقیقی و گروههای هم سن خود دور بوده و با موبایل به جهان بزرگ مجازی متصل شدند. پرشمار مسائل اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی جامعه نیز، به خانوادهها مجال کمتری برای تعامل هرچه سازندهتر داده و نوجوانانی که این روزها حماسهساز تاریخ پر از اشک ایرانمان هستند، تنها و البته بیشتر در مجاز، خود را شناختند.
بدیهی است که شخصیت سازی و جهان بینی که در حضور کمرنگ خانواده و تقابل حاکمیت شکل بگیرد، حضور این دو نهاد را بر نمیتابد و مادامی که عرصه بروز پیدا کند مرزها را شکسته و برای زندگی در اتمسفری بدون مرز حتی جانش را میدهد.
تفاوت در کجاست؟
حسین زندی فعال مدنی ریشه این تفاوت در نگاه نسل جدید را چنین شرح داد:
نسل جدید فارغ از دسته و گروه در جستجوی زندگی هستند؛ جمعیتی که انسان و زندگی، برایش فراتر از وطن است. طیفی که باسوادتر از نماینده مجلس و رئیسجمهور ماست و بهوسیله فضای مجازی، جهان را بهتر و واضحتر شناخته است. نسلی که حدود سی میلیون جمعیت ایران را تشکیل داده و چون در گرو چارچوبهای حاکمیتی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی جامعه امروز نیستند، برای زن، زندگی و آزادی میجنگند.
نوجوانانی که با درک متفاوتی از زندگی، مرگ را به سخره گرفته و برای آن در مقایسه با زندگی ارزش کمتری قائلاند. این نسل نصیحت و تعیین تکلیف دیگری را بر خویش تاب نمیآورد و مورد پسندش نیست که قوانین صدها سال قبل را برای یکبار زیستنش پیاده کند و باهوش و سواد رسانهای که دارد خیلی خلاقانه جهان نویی را خلق میکند. جهانی که در آن مردم بر مردم حکومت میکنند.
دولتمردان، نمیبینند!
زندی به ناتوانی شناخت حکمرانان از نسل جدید اشاره کرد و اذعان داشت:
نوجوانان امروز ایران که سی برابر کشور بحرین جمعیت دارند پیرو جریان و اندیشه خاصی نیستند. از طرفی مجموعه حاکمیت، احزاب و انجمنها نیز به دلایل متعددی این نسل را نشناخته و در مراودات و تصمیمگیریهایشان به حساب نیاوردند؛ به همین دلیل در اعتراضات اخیر سیاسیون، حاکمان و مردم از حضور و تداوم این حرکت متعجب و حیرت زده شدند. از طرفی سیاستمداران ما به علت نداشتن آگاهی و شناخت از جامعه، توانایی تحلیل مناسب و به تبع آن ارائه راهکار مقتضی با شرایط را هم ندارند. کمااینکه در ابتدای اعتراضات شاهد نشانی غلط دادن به جریان بودیم و حاکمیت و گروههای قدرت سعی داشتند با هدایت آن به دانشگاه، حرکت را مسکوت کنند که موفق نشدند. هم چنین به دنبال نشناختن و ندیدن این نسل، عمده نظریههایی که از سیاسیون میبینیم نظریههای کلاسیک جهان است که با جامعه امروز ایران همگرایی ندارد.
برای نوجوانان جایی هست؟
این فعال مدنی باسابقه در پاسخ به این سؤال که آیا برای کنشورزی نسل جدید در انجمنها و احزاب جایی هست، چنین پاسخ داد:
نسل جدید بر خلاف باور عمومی بهتر از دهه 50 و 60 کار هدفمند و گروهی را میداند؛ زیرا در غیاب خانواده، مدرسه و حتی جامعه، در فضای مجازی یکدیگر را یافته و با هم آگاهی مشترک بهصورت همزمان کسب کردهاند. از طرفی این نسل اهل اشتراکگذاری و همافزایی با دیگران است. کاری که در نسلهای گذشته کمتر شاهد آن بودیم. نوجوانان امروزی چون پیشفرضهای اجتماع را کنار زده و در جهان خود زندگی میکنند صادق، شفاف و عریان آنچه را که میخواهند فریاد زده و طلب میکنند.
نتیجه این پدیده را به وضوح در فضای ملتهب خیابان شاهد هستیم. فضایی که در آن دختران شعار میدهند و پسران همراهشان هستند. من باور دارم که اگر جامعه به ثبات برسد، این نوجوانان به نهادهای مدنی میپیوندند و اتفاقاً بهتر از نسل قبل کنشورزی ساختارمند را ایجاد و تداوم میبخشند. چرا که ما بیش از کمبود نهاد، از کمبود افراد رنج میبریم و این نسل سی میلیونی میتواند این خلأ را بهخوبی پوشش دهد.
جای خالی گفتوگو در خیابان
این کنشگر اجتماعی در پاسخ به چگونگی همراهی با این نسل گفت:
برهه حساس کنونی، زمان طلایی آموزش است؛ آموزش هرآنچه حاکمیت طی چند دهه عمدی یا سهوی از انجامش شانه خالی کرده است. آموزش گفتوگو با یکدیگر. مادامیکه ما گفتوگو با خود و همکیشانمان را بلد نباشیم، با صاحبان قدرت هم نمیتوانیم گفتوگو کنیم. از دل گفتوگو مطالبات بیرون میآید و تاریخ نشان میدهد که مطالبات مجدّانه مردم بالاخره به نتیجه خواهد رسید. در این شرایط که بهزعم بنده کاری از دست سیاسیون و حاکمیت برنمیآید باید از جامعه شناسان و روشنفکران کمک بگیریم. زیرا آنها بر اساس تحلیل گفتمان، جامعه را میشناسند. در این میان ممکن است به ما وسط باز، سانتی مانتالیست و یا جادهصافکن حکومت بگویند، اما مهم نیست. چرا که در اوان انقلاب نیز روشنفکرانی چون مهشید امیر شاهی، مصطفی رحیمی، غلامحسین صدیقی و علی شایگان هشدار دادند اما شنیده نشدند. اما این نشنیدن جامعه دلیل بر نگفتن حقایق نیست.
رضا قاسمپور کنشگر اجتماعی و مدیر هنرستانی در کرج، چرایی و چیستی حضور نوجوانان در اعتراضات اخیر را چنین تحلیل کرد:
آموزشوپرورش در کنار دانشگاه دو بال اصلی اعتراضات دهه هشتادیها و نسل موسوم به زومرها (نسل زِد) است. در چند سال اخیر جنبش معلمان با افتوخیزهای فراوانی همراه بوده و عدم پاسخگویی مناسب حاکمیت به فعالان صنفی و برخوردهای قهری و فیزیکی دولت سیزدهم باعث افسردگی و ناامیدی معلمان از اصلاح سیستم ناکارآمد فعلی شده است. بدیهی است که معلم ناراضی عملاً دانشآموز ناراضی و هیجانی تربیت خواهد کرد. از سوی دیگر 26 ماه تعطیلی آموزش حضوری، دانشآموزان و دانشجویان را به بستر شبکههای اجتماعی پرتاب کرده و عملاً از آنها شهروندان جهانی، مطالبهگر، متفاوت و سرکش ساخته است.
برآیند این اتفاقات، تولد نسل جهشیافته زد میباشد. نسلی که شباهت چندانی با نسلهای قبلی نداشته و بهشدت مطالبهگر، کنجکاو، جسور و بی توجه به آموزههای آموزش و پرورش ایدئولوژیک ماست. این نسل آستانه تحملش پایین بوده و عملاً موتور محرکه جنبشهای خیابانی فعلی است. اعتراضات اخیر شباهت چندانی به اعتراضات سالهای 96،88، 98، نداشته و درک چیستی، کیستی و کشف ابعاد قطعات این پازل هیجانی نیازمند مطالعات عمیق صاحب نظران فرهنگی اجتماعی است.
این کنشگر شیوه مطالبهگری نوجوانان را اینگونه ارزیابی کرد و معتقد است:
به عنوان یک فعال فرهنگی اجتماعی اعتراف میکنم که ارتباط گیری خانوادهها و معلمان به عنوان دو بازوی کنترلی دانش آموزان بسیار ضعیف شده و عملاً مدارس و خانوادهها نقش قبل از کرونا را در تربیت، هدایت و راهبری دانش آموزان ندارند.
وضعیت ملتهب جامعه به مدارس شیفت شده و مسئولین مدارس عملاً به جای ایفای وظایف اصلی آموزشی و پرورشی، دغدغه و استرس کنترل دانش آموزان عاصی و طغیانگر در مدارس ناآرام را دارند. بنده خیلی مایلم که دانشآموزان را با حقوق شهروندی و اساسی مصرّح در فصل سوم قانون اساسی آشنا کرده و پیگیری مطالبات از مجاری قانونی را به آنها آموزش دهم ولی جوّ فعلی حاکم بر مدارس کاملاً هیجانی بوده و هر آن امکان فوران و تنش پیشبینینشده در آن قابل انتظار است.
این فعال مدنی و آموزگار با سابقه فرجام حضور ناخوانده نوجوانان در خیابان را اینگونه تحلیل کرد:
من نه وقوع انقلاب تمام عیار همانند 57 را به صلاح ملک و ملت میدانم و نه امکان و قابلیت بروز چنین فرایندی در ایران فعلی وجود دارد. گرچه معترضان از اصلاحات ناامید بوده و با بولدوزر خشم و ناامیدی از روی آن رد شدهاند؛ ولی به قول سعید حجاریان:
اصلاحات مرد؛ زندهباد اصلاحات البته منظور اصلاحات فرمالیته خاتمی یا ایستای روحانی نیست. غرض اصلاحات ساختاری و متناسب با خواست اکثریت مردم میباشد. به باورم کف هیچ خیابانی آبستن دموکراسی، آزادیخواهی و پیشرفت نیست.
از طرفی اگر دولت سیزدهم هر چه زودتر با تن دادن به اصلاحات ساختاری باب مذاکره و آشتی با معترضین را باز نکند به زودی به عنوان منفورترین و ناکارآمدترین دولت تاریخ باید در دور اول از صحنه سیاست خداحافظی کند. این رخداد احتمالی به منزله شکست همهجانبه و سنگین حاکمیت یکدستِ مدعیان اصولگرایی، دامن دولت رئیسی را خواهد گرفت.
زهرا کرد