ناهمزبانی و ناهمزمانی ملّت و حاکمیّت
سه شنبه 8 آذر 1401 - 14:03:57

درباره وقایع فاجعه بار اخیر در ایران، بسیار گفته اند و شنیده ایم و خوانده ایم. صاحب نظران و حتی غیرمتخصصان، نظریه های پرشمار و مدل های مفهومی بسیاری برای رمزگشایی از این رویدادهای پی درپی استخدام کرده اند و درباره چرایی و چگونگی رخدادهای روزانه و شبانه کشور، داد سخن داده و برخی پا از آن فراتر نهاده به پیش بینی، یا پیش‌گویی آینده نزدیک پرداخته اند. همه این کوشش ها در جای خود مغتنم و بسیار لازم است و هریک بر جنبه ای از جوانب بی‌شمار این اتفاقات تلخ پرتو می افکند. با این حال، اعتراضات خیابانی و نافرمانی های مدنی که در پاره ای موارد چهره بسیار خشنی به خود می گیرد، هنوز ادامه دارد و کسی نمی تواند لحظه پایان و مُهر خاتمتی برای آن متصوّر شود.
باید دید که چرا دامنه اعتراضات مردمی، این گونه گسترده، ژرف و بی وقفه است و چگونه است که دوطرف حتی برای دقیقه ای آتش بس اعلام نمی کنند و چشم از چشم هم بر نمی دارند و برون شدی از این وضع نمی جویند و در نتیجه هزینه های مادّی و معنوی گزافی بر مُلک و ملّت تحمیل می کنند.
به نظر می رسد یکی از مهم ترین علل و مؤثرترین دلایل این نزاع فرسایشی بی ثمر، پدیده ناهمزبانی و ناهمزمانی طرفین  باشد. به دیگر سخن، دوسوی دعوا، در سپهرهای وجودی و معرفتی کاملا متمایز از یکدیگر تنفّس می کنند و به تَبَعِ آن از دو دستورزبان و ذخیره واژگان سخت متفاوت بهره می برند؛ زبان و واژگانی که برای طرف مقابل فاقد هرگونه دلالت معناشناختی و نشانه شناسانه است. دوسوی میدان که علی القاعده نباید در شرایط عادی در دو طرف مقابل قرار می گرفتند، زبان همدیگر را نمی فهمند، چون در زمان یکسانی نمی زیند. درست مثل آن است که قومی از مادها و پارس ها، سفری در زمان کرده و بخواهند با ایرانیان امروزه، یعنی اخلاف خودشان، گفت‌وگو کنند! روشن است که بین این دو طایفه امکان گفت‌وگو وجود ندارد؛ چون نه در یک ساحت زمانی و نه در یک حوزه زبانی زندگی می کنند و می اندیشند.
 گذشته نوع بشر نیز ثابت کرده  است که در فقدان ابزار گفت‌وگو، آن‌چه مناسبات طرفین را تنظیم می کند، قدرت است و بس. اگر منطق مفاهمه ای در کار نباشد، قهراً نوع ارتباط، به شکلی از اَشکال خشونت و حذف و طرد و دستکم نادیده انگاری خواهد انجامید و این تازه خوش بینانه ترین حالت ممکن است. آن‌چه امروز بر فضای کشور ایران حاکم است، همین سَندرم صعب العلاج است که هیچ چاره فوری نیز ندارد. اگر مداوایی برای این بیماری بتوان تصور کرد، به طور قطع، مربوط و مرهون به همسان سازی معرفتی و زبانی است و لاغیر. به دیگر سخن، آن سوی ماجرا که نتوانسته است سازوکارهای شناختی خود را همگام با تحولات زمانی و زبانی جامعه بشری، تطور بخشد، گزیر و گریزی ندارد از بازسازی مبانی هستی شناختی و معرفت شناختی و در نهایت ایدئولوژیک خود.
اما دریغ و درد که واژگانی که حاکمیّت در اشاره به مفاهیمِ به شدّت ایدئولوژی زده خویش به کار می برد، نسبت به دهه های پیشین چندان تفاوت معنی داری نکرده است؛ مفاهیمی که سخت مندرس، غیرمنسجم، تناقض آمیز، زمان پریش، ناکارآمد و از همه مهم تر نامقبول و غیرمشروع برای حداقل دو نسل از شهروندان و رعایای این مرزبوم است. در بسیاری موارد، الفاظی که توسط چهره های شاخص هیئت حاکمه، اعم از ائمه جمعه و جماعات، وُعّاظ و سخن پردازانِ منسوب به قدرت، بهارستان نشینان و ساکنان پاستور به کار گرفته می شود، برای نسل جدید نامفهوم و فاقد دلالت منطقی است. دقّت در شعارهای سرداده شده توسط جوانان و نوجوانان کف خیابان در شب ها و روزهای اخیر و تحلیل محتوا و گفتمان آن‌ها، این نکته نغز را متبادر به ذهن می کند که حاکمیّت از قافله پیشرفت و توسعه بشری جامانده و به گواهی کلیدواژه هایی که در توصیف ماجرا و برخورد با آن به کار می برد، زبان مشترکی برای مخاطبه و مکالمه با شهروندان جوانش ندارد؛ شهروندانی که اتفاقاً تمامی عمر کوتاه خود را در زیر سایه و بلکه زیر بمباران آموزه های مراجع رسمی حکومت گذرانده اند و انتظار بر آن بود که بیش از این‌ها پاسِ گفتمان مسلط حکومت را داشته باشند. 
ناهمزبانی و ناهمزمانی نسل جدید شهروندان ایران با حاکمان خود، معضلی نیست که به سادگی و با توسل به ابزارهای مرسوم و معمول مدیریت بحران، حل و فصل شود؛ تنها راه متصوّر برای خروج از این وضع بغرنج، تلاش صادقانه دوطرف برای نزدیک کردن زبان ها و زمان های یکدیگر به هم است؛ در غیر این صورت، تنها گزینه باقی مانده، زورآزمایی خیابانی و بالکنی و رسانه ای است که سرانجام به خشونتی بی پایان خواهد انجامید و ای بسا چیزی از دوسوی ماجرا باقی نخواهد گذارد. به هر روی در این موقعیت، شوربختانه تنها داور ممکن میان ملّت و حاکمیّت، قدرت سخت خواهد بود و دیگر هیچ. هرکه را زور بازو بیشتر، توفیق و تفوّق افزون تر! پس بهتر است تا دیر نشده و تمامی فرصت های ممکن از دست نرفته، متولیّان امرِ حکومت و اداره این کشور با استفاده از گنجینه های پیدا و پنهانی که در سطوح مختلف جامعه، از جمله حوزه و دانشگاه و جامعه مدنی، وجود دارد و می تواند بارِ تئوریک هرگونه چرخش زبانی و شناختی را بر دوش کشد، خود پای به میدان تغییرات بنیادین و ساختاری نهاده و احساس هم سرنوشتی ملت دولت را که دیریست به محاق رفته است احیا و بازآفرینی نماید وگرنه سیلی که به راه افتاده با سدّ یأجوج و مأجوج هم قابل کنترل نخواهد بود. ناگفته پیداست که این توصیه های مشفقانه تنها تا لحظه نگارش این نوشتار معتبر است؛ چراکه شب آبستن است تا چه زاید سحر!


حسن اکبری بیرق

http://eradehmellat.ir/fa/News/1857/ناهمزبانی-و-ناهمزمانی-ملّت-و-حاکمیّت
بستن   چاپ