«سید محمد خاتمی» شاخصترین و مقبولترین چهره در طیف سیاسی اصلاحطلب است. ازاینرو واکنش او در مورد حوادث اخیر اهمیت ویژهای دارد. اما در دو ماه گذشته تنها سه مورد سخنان رئیس دولت اصلاحات نشر پیدا کرد و شنیده شد. خاتمی ابتدا در واکنش به مرگ مهسا امینی پیام تسلیتی منتشر کرد. بعد از حادثه تروریستی حرم شاهچراغ بیانیهای در رد خشونت نوشت و دیداری حضوری با موضوع مسائل و حوادث سیستان و بلوچستان داشت. رئیس جمهور پیشین در جریان یکی از این اظهارات عنوان کرد که براندازی جمهوری اسلامی نه ممکن است و نه مطلوب. حرفی که کیهان با تیتر اعتراف یکی از سران فتنه از آن استقبال کرد. صبح صادق به عنوان یکی از رسانههای سپاه پس از انتشار سخنان اخیر خاتمی، نسبت به اینکه او میتواند پایهگذار گفتوگو باشد اظهار امیدواری کرد. اما در این سو و در میان جامعه فضای دیگری حاکم بود. سخنان خاتمی دیگر همچون سابق شوری میان مردم به پا نکرد. برای کلماتش هشتگ زده نشد و کارزاری در مطالبه آنچه گفته بود به راه نیفتاد. گویی تَکرار خاتمی در جامعه، خاموش شده است. اراده ملت در گفتوگو با «پژمان موسوی» روزنامهنگار به بررسی این موضوع پرداخته که در ادامه میخوانید:تحلیل شما از نقش اخیر سید محمد خاتمی و ظرفیت جریانسازی او چیست؟نکتهای که در وقایع اخیر مهم است، بحث دنیای تازه و خوانش رسانهای اتفاقات و حوادث است. اگر بپذیریم که امروز رسانهها هستند که تصور ما را از واقعیت میسازند، باید به این نتیجه برسیم که آنچه برای فعالان مهم است و واکنش نشان میدهند و بر اساس آن رفتارهای خود را تنظیم میکنند، بازخوردهایی است که اتفاق میافتد.خوانش ما چیز دیگری است. خوانش افکار عمومی هم متفاوت است. برداشت من در مورد نقشآفرینی شخص آقای خاتمی تا اینجا برداشت مثبتی نیست. در افکار عمومی هم شدت و ضعف دارد. افکار عمومی در وقایع اخیر و حتی اتفاقات دو، سه سال گذشته به انتظار بینقشی از ایشان رسیده است. به این معنا که کسی از ایشان انتظار ندارد که نقشآفرینی کند و افکار عمومی را راهبری کند.فارغ از این که این مسئله درست است یا خیر یا تحلیل درستی داریم یا خیر؟! احساس میکنم افکار عمومی به این نتیجه رسیده که از ایشان عبور کند و از این رو واکنش و کنش ایشان نسبت به وقایع اخیر یا تصمیمگیریهایی که میخواهد داشته باشد و یا جهتگیریهایی که از نظر اندیشهای می تواند داشته باشد، همه پیشاپیش از نظر جامعه مردود است.مطلبی عنوان شده بود که ایشان میتواند باز نقشآفرینی کند، اما من فکر میکنم دیگر این ظرفیت وجود ندارد. به این معنا اشخاصی که زمانی ممکن بود از ایشان تأثیر بگیرند و حرف آقای خاتمی برایشان مهم و تأثیرگذار بود، امروز از سید محمد خاتمی عبور کردهاند. من منکر این نیستم که ایشان زمانی منشا واکنشهای اجتماعی میشدند، اما همان جامعه مخاطب و هوادار ایشان امروز از خاتمی عبور کردهاند.از این رو شاهد بودیم که نه کسی انتظار داشت که ایشان عکسالعملی نشان بدهد یا اگر عکسالعملی نشان داده شد با واکنش مثبتی روبهرو شود و همراهیها را برانگیزد. حداقل در فضای رسانه و بین اهل رسانه و در فضای مجازی و محیط گروههای تلگرامی و در اینستاگرام و توئیتر و هر فضایی که میتواند بستر گفتوگوهای اجتماعی و سیاسی باشد شاهد عبور از رهبر جریان اصلاحات بودیم.آیا عبور از سید محمد خاتمی، عبور از اصلاحات و اصلاحطلبی است؟پاسخ من مثبت است. مردم از سید محمد خاتمی و از اصلاحطلبان عبور کردهاند، اما اصلاحطلبی هنوز زنده است.در چند سال گذشته تز عبور از اصلاحات و عبور از خاتمی مطرح شد. آن زمانها هم مانند امروز مسئله جدی گرفته نشده بود و روی این موضوع تحقیق و پژوهش نشد. امروز آخرین فرصت برای اصلاحطلبان و نمایندگان اصلاحطلبان است و باید به طور جدی و از اساس درباره مقولهای به نام اصلاحات فکر کنند. اصلاحات را باید از نماینده اصلاحطلب جدا کرد، اما این جریان به شخصیتهای مطرحش و به عملکرد اصلاحطلبان گره خورده است.عملکرد سایر چهرههای شاخص اصلاحطلب از قبیل آقای زیدآبادی و آقای عبدی در این وقایع اخیر چطور ارزیابی میشود؟ آیا میتوان نسبتی بین مطالبات اصلاحطلبان و اعتراضات مردم برقرار کرد؟ نقش آقای عبدی و آقای زیدآبادی و دیگر اصلاحطلبان شاخص را باید مورد به مورد بررسی کرد. مواضعی که این افراد گرفتند لزوما به معنا درست و غلط بودن حرکت و مسیرشان نیست، اما در مقام همراهی با مردم سنجیده شدهاند و یقینا در نسبت با کسانی که خاموش بودند چند قدم به مردم نزدیکتر هستند. اما آن چیزی که در واقعیت اتفاق افتاده این است که مردم به هر دلیلی خوانش و بازتاب مثبتی از این طیف نمیگیرند. مردم چند سال است که دیگر از جریان اصلاحات تبعیت نمیکنند.در این گذر از اصلاحات تا حدی مدیون دولت روحانی هستیم. اگر امروز مردم میگویند ما دیگر بازی نمیخوریم در حقیقت به صندوقهایی اشاره میکنند که آرا اصلاحطلبان را به نفع دولت حسن روحانی جمع کرد. از طرفی طیفی که مردم در تقابل با آنها هستند بقای اصلاحطلبی را به نفع بهبود اوضاع ارزیابی کردهاند. به این دو دلیل مردم امروز از اصلاحطلبی دل خوشی ندارند. آقای خاتمی تزی به نام آشتی ملی داشتند. این طرح با استقبال روبرو نشد. آیا آشتی ملی امروز قابلیت طرح مجدد دارد؟اگر این تز از طرف گروهی غیر از اصلاحطلبان مطرح شده بود، ممکن بود بسیاری بر آن باور داشته باشند و به سمت اجرای آن حرکت کنند، اما چون این تز از طرف اشخاصی مطرح شده بود که اینها اساسا نقشی در سطوح عالی نظام نداشتند و جامعه نیز از آنها گذر کرده، پس نه از طرف مردم و نه از طرف حاکمیت به بازی گرفته نشدند.چگونه میخواهند نقش آشتی جویانه را یا میان دارانه را ایفا کنند؟ اصلاحطلبی بدون سرمایه اجتماعی و بدون حضور در حاکمیت چگونه میخواهد در تقابل دو دسته قدرتمند یعنی حاکمیت و جامعه میاندار باشد یا تعادلبخشی کند؟گوشه گیر کنند و آن ها را از موضع خودشان دور نگه دارند. حاکمیت بیشتر در این جهت است.سوختن سرمایه ها قابل جبران نیست. در نهایت من این رفتارها را به ضرر ملت می بینم. اما وقتی شکاف بین دولت و ملت زیاد می شود زیان آن برای دولت است.