در یک تعریف ناقص از «شعر اجتماعی» گفته میشود که شعری که به مصائب و مسائل اجتماعی میپردازد.
شعر اجتماعی است، حالا اگر آن مصائب و مسائلی متعلق به روز باشند، آن شعر «سیاسی» میشود، حالا اگر آن مصائب و مسائل، اندکی هم تندتر بیان شوند، شعر میشود «انقلابی».
اما به نظر میرسد که این تعاریف ناقص هستند، تعاریفی هستند سطحی و شتابزده از شعر اعتراض.
مثال مشخص برای جامع نبودن چنین تعریفی، شعر دوره مشروطه است، شعری که خیلی صریح از مسائل روز حرف میزند، اما شعر ماندگاری نیست. در واقع شعر اعتراض، شعری است که عمیقتر به مسائل عمیق بشری بپردازد. شعری که عمیقتر از آرزوها، عشقها، غمها و شادیهای بشری حرف میزند.
حتی ممکن است در ظاهر خود، شعری شخصی یا عاشقانه به نظر برسد، اما انسانهای بسیاری را به عنوان مخاطب در طول زمان با خود همراه میکند.
حتی با بررسی شخصیترین شعرها هم میتوان به ویژگیهایی از شرایط اجتماعی آن شعر پی برد و فهمید که انسان آن دوره اجتماعی با چه دغدغهها و مسائلی مواجهه داشته است.
خلاصه سخن این است که تعریف برای شعر اعتراض، تعریفی گسترده است و عمیق.
شعر «آی آدمها» از «نیما یوشیج» را نمونهای برای یادداشت کوتاهی که نوشتم، شعری در ظاهر خود شخصی، اما در واقع شعری ست اجتماعی:
آی آدمها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید!
یک نفر در آب دارد می سپارد جان.
یک نفر دارد که دست و پای دائم می زند
روی این دریای تند و تیره وسنگین که می دانید.
آن زمان که مست هستید از خیال دست یابیدن به دشمن،
آن زمان که پیش خود بیهود پندارید
که گرفتستید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید،
آن زمان که تنگ می بندید
بر کمرهاتان کمربند.
در چه هنگامی بگویم من؟
یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان قربان!
آی آدمها که بر ساحل بساط دلگشا دارید!
نان به سفره، جامه تان بر تن؛
یک نفر در آب می خواند شما را.
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابیش افزون
می کند زین آبها بیرون
گاه سر، گه پا.
آی آدمها!
او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید،
می زند فریاد و امید کمک دارد
آی آدمها که روی ساحل ارام در کار تماشایید!
موج میکوبد به روی ساحل خاموش
پخش میگردد چنان مستی به جای افتاده
بس مدهوش
می رود نعره زنان.
وین بانگ باز ار دور می آید:
«آی آدمها»-
و صدای باد هر دم دلگزاتر،
در صدای باد بانگ او رهاتر
از میان آبهای دور و نزدیک
باز در گوش این نداها:
«آی آدمها»-