1 در برخی گروههای اجتماعی مناظرات متناظر با انتخابات پیش رو شروع شده است. زمزمه در میان فعالان میانی و سابقاً حامی اصلاحات نسبت به عدم مشارکت در انتخابات بعدی قابلتوجه و از میان سؤالات مطروحه یکی هم عبارت است از اینکه «تا کی باید به روند باطل مشارکت در انتخابات ادامه دهیم؟». پرداختن به این سؤال چندان بسیط نیست. در این میان؛ بسیاری سؤالات دیگر نیز مستلزم طرح، ایضاح و تحلیل و پاسخگویی است. همین اکنون و اینجا به جانب مشارکت میل کنیم یا عدم مشارکت و تحریم؟ برای نمونه؛ آقایان تاجزاده و صفائی فراهانی به ترتیب فرضیه تحریم و عدم مشارکت را مطرح نمودهاند. مواجهه مسئولانه با این مسئله ما را با انبوهی از تناقضات، عدم انسجام نظری و چالشهای عملی مواجه خواهد ساخت. هرکسی بنا به تحلیلی که از وضعیت و چشماندازهای پیش رو داشته و بنا به اهدافی که برای کنش مسئولانه خود ترسیم کرده باشد؛ دست به کنش متناظر و تلاش برای متقاعد کردن دیگران خواهد زد.
2 یکی از مشکلات در این میان، عدم پایبندی بازیگران به منطق و چارچوب مناظرات هدفمند و استلزامات قهری و قسری آن است. وقتیکه با دوستی طرف گفتگو هستیم که شش ماه پیش انتقاد نرم بر عملکرد برخی اعضاء کابینه را هم برنمیتابید و تحت اتهام تندروی آن را بلا موضوع میکرد ولی امروز ادعا میکند از 92 تا حال با همهیِ مشارکتهای انتخاباتی مخالف بوده است، بحث منطقی و هدفمندی شکل نخواهد گرفت. یا فردی در انتخابات 96 همهیِ منتقدین مشارکت را با چوب تکفیر یکسانی نواخته و همهیِ آنها را ذیل لبهیِ دیگر قیچی دلواپسان و ویرانی طلبان دستهبندی میکرد، اما اکنون در یک چرخش آشکار و بدون کوچکترین انتقاد از خود، فرضیهیِ عدم شرکت را مطرح و پیامدهای آن را – با اذعان به اینکه در صورت عدم مشارکت احتمال سوریزاسیون بالا خواهد بود- به عهدهیِ حاکمیتی میاندازد که کار را به اینجا کشانده و از خود سلب مسئولیت میکند؛ بازهم گفتگوی درون گفتمانی انتقادی شکل نخواهد گرفت. در این میان، همفکران دیگری هم حضور دارند که هرگونه انتقاد درون گفتمانی را بلافاصله به «زدن» چهرههای شاخص با سوابق درخشان نسبت داده و عملاً در مسیر شکلگیری مباحثه مفاهمهای مانعتراشی مینمایند. این عده، گاه معتقدند که نقد این چهرهها به دلیل بی هزینه بودن کاری غیراخلاقی بوده و منتقدین را به چالش انتقاد از هسته مرکزی قدرت دعوت مینمایند. تو گوئی تا اطلاع ثانوی هرگونه نقد درون گفتمانی تعبیری جز ناتوانی در نقد حاکمیت نخواهد یافت. درصورتیکه پیشاپیش، این اتفاق افتاده و صورتحسابها نیز پرداخت شده است.
3 بازگشت به موضوع این نوشتار؛ واپسین سخن نگارنده این خواهد بود که بستن فضای تنفس، خنثیسازی و بلااثر کردن پتانسیل نیروهای دلسوز جهت بهبود اوضاع از سوی حاکمیت، توجیهگر رفع مسئولیت این نیروها نسبت به سرنوشت مردم و کشور نخواهد بود. نیرویی که معتقد است در صورت عدم مشارکت، کیان کشور به مخاطره خواهد افتاد، نمیتواند به دلیل نقش نداشتن خود در سیر قهقرائی وضعیت تا به اینجا، دست روی دست گذاشته و عطای استمرار تلاش جهت کاستن از احتمال وقوع چنان سرنوشتی و تقلیل مرارتهای منتظر را به لقایش ببخشد.
4 از همان فردای پیروزی انقلاب تاکنون و در مقاطع مختلف همواره افراد، تشکلها و احزابی بودهاند که صحبت از بیاثر بودن مشارکت در انتخاباتی استصوابی – ضمنی یا صریح- کردهاند. در هر مرحله نیز انتقادات جدی به این رویکردها وارد شده است. فصول پیش از انتخابات دوم خرداد بحثی دیگر میطلبد. در این مجال سعی شده است تا مروری به دستاندازهای فصول مابعد دوم خرداد صورت گیرد. نهضت آزادی در انتخابات 76 رأی سفید داد. دفتر تحکیم وحدت انتخابات 84 را تحریم کرد. جبهه مشارکت و سازمان مجاهدین انقلاب – بنا به اظهارات صریح/ضمنی چهرههای شاخص آن در مدیریت حوادث پس از انتخابات 88 ناموفق بوده و برای جبران آن استراتژی نرمالسازی، آشتیجویی و بازگشت به وضعیت پیشا 88 را در پیش گرفتند. سازمان مجاهدین انقلاب نیز انتخابات 92 را فرمایشی و تحریم کرد (بیانیه شاخه برونمرزی سازمان). از طرف دیگر، نیروهای تئوریک چپ نیز که یکی از مؤثرترین نیروی محرکههای انتخابات 88 بودند، در انتخابات 92 به دو دسته تقسیم شدند: بخشی شرکت در انتخابات را ضروری (دکتر اباذری) و بخشی دیگر آن را هدر دادن پتانسیلهای بالقوهیِ برجایمانده از فضای 88 تفسیر و از ایفای نقش در آن سر باز زدند (فرهادپور). در انتخابات 94 و 96 اما؛ بهجز جریان اخیر، سایر بازیگران متفقالقول مشارکت فعال و نامشروط را در پیش گرفتند درحالیکه فضای سیاسی حتی بستهتر هم شده بود. کورس برای سبقت گرفتن از دیگران برای نشان دادن اعتقاد به مشارکت انتخاباتی به حدی بود که دبیر کل نهضت آزادی بر دیگران نهیب زد که چرا از انتخابات تحت عنوان انتخاب بین بد و بدتر یاد میشود و حالآنکه ازقضا ما با انتخابی میان خوب و بد مواجهیم. (بحث حاضر ناظر بر نوع کنش بازیگران داخلی است).
5 اکنون در آستانه فصلی دیگر قرار گرفتهایم، شرایط به نظر مخاطرهآمیزتر از هر دورهیِ دیگری است - کسانی هم مدعی مصنوعی بودن این وضعیت و معتقد که همواره بهانهای برای اعلام وضعیت اضطراری و لذا ضرورت مشارکت بجهت رعایت مصالح ملی یافت میشود - مهمترین مشخصه این فصل مواجهه با جدیترین تهدید خارجی و از طرف دیگر بیانگیزه شدن و سلب مسئولیت از ناحیهیِ نیروهای مؤثری است که پیشازاین هرگونه رخوت، سستی و بیانگیزگی در تهییج و تشویق مردم به مشارکت را تا حد خیانت و همآوا شدن عملی با براندازان و دلواپسان به زیرکشیدهاند.
6 فارغ از رویکرد راقم، مهم این است که موارد برشمرده مستلزم باز شکافی است تا از اول در صدد اختراع چرخدنده نباشیم. مگر میشود عزیزانی در هرکجا که ایستاده و دور آن را خط کشیدند مرکز حقیقت باشد و در هر مقطعی هم محیط پیرامونی خود را باطل بپندارند؟ این بزرگواران در انتخابات اخیر به مردم وعده میدادند که چنانچه درصحنه انتخابات حضور به هم رسانند، دولت پنهان نخواهد توانست مانع کار دولت مردم شود. اکنون که تیرها به سنگ خورده است، مدعی شدهاند که دولت پنهان نمیگذارد! بودند کسانی که در همان انتخابات معتقد بودند با هر میزان از مشارکت، عملاً دولت کارهای نخواهد بود. تفاوت در این است که دوستان موافق؛ دیروز آنها را یاری گران ناخواسته دولت پنهان مینامیدند اما امروز به منطق آنها پیوستهاند، بیآنکه مواضع سابق را بروی خود بیاورند.
7 موضوع دیگر استنکاف عجیب جریان اصلاحات در مورد شکست پروژه شوراهای پنجم تهران است. دوستان اعلام فرموده بودند که شورای اول یک استثنا در کارنامه اصلاحطلبان بوده و در شورای پنجم ثابت خواهد شد که حقیقتاً آن تجربه تلخ استثنا بوده است. ولی چیزی که از تجربه شورای پنجم بر روی دست اصلاحات مانده است؛ جز اثبات روال بودن فقدان توان مدیریتی اصلاحات چه چیز دیگری بوده است؟ متأسفانه کسی حاضر به پذیرش مسئولیت این ناکامی بهتناسب اختیاراتی که تفویض شده بوده نیست.
8 دقیقاً مطلع نیستیم که ادعای همفکران اصلاحطلب ما در مورد جدی بودن خطر حمله نظامی به ایران در مقطع 76 تا چه اندازه مقرون به واقعیت بوده است، اما شخصاً بنا به دلایلی بهکلی متفاوت از آن مبنا در همه انتخابات بهجز انتخابات 84 فعالانه شرکت کردهام. در آن انتخابات نیز علیرغم عدم مشارکت فعال رأی دادهام، برخلاف جناب آقای دکتر علوی تبار که فرمودهاند در انتخابات 96 باوجود مشارکت فعال رأی ندادهاند... در انتخابات 80 نیز مسئولیت ستاد آقای خاتمی در استان زنجان را به عهده داشتهام؛ اما در حال حاضر بیش از هرزمانی نسبت به وقوع خطراتی که ممکن است برای ایران ویرانیهای غیرقابل محاسبهای ببار آورد نگرانی جدی دارم. باوجوداینکه در ایجاد وضعیت فعلی این تصمیم نابخردانه و گردن کش رژیم آمریکا است که نقش اصلی را ایفا کرده، معتقدم رفتار بخشی از حاکمیت نیز در رسیدن به این وضعیت مؤثر بوده است. هنوز اما امیدوارم که سران جمهوری اسلامی احتیاطهای لازم را از گرفتاری در تلهیِ مثلث بولتون-بنسلمان-بنیامین بکار گیرند.
9 همانگونه که چند ماه پیش طی یادداشتی تحت عنوان «ترامپ داخلی» مسئله اصلی ایران را نه ترامپ آمریکا که مشکلات اقتصادی و معیشتی دهکهای پائین، محروم و نا برخوردار از سفره حقوق و مزایا و بیمهها و سایر خدمات دولتی معرفی کرده بودم، هنوز هم مهمترین چالش پیش روی حکومت، دولت، مردم و کشور را در گرو همین مسئله میفهمم. اگر خدایناکرده بیکفایتیها تداوم یافته و اعتراضاتی مشابه دیماه به وقوع بپیوندد، معلوم نیست که این بار سر از کجا درآوریم. هستند کسانی که معتقدند ضرورتی به نگرانی نیست و مردم باید مختارانه اعتراضات خود را در قالب خیابان شکل داده و حتی در صورت عدم توانائی حکومت در کنترل اوضاع لزوماً با فروپاشی مواجه نشده و ممکن است تغییری را شاهد باشیم که مطلوب همگانی است. بنده اما نگرانم، هم از ناحیهیِ تهدیدات خارجی و هم از ناحیهیِ بیکفایتی مدیریتی داخلی که میتوانند مردم و کشور را با دردسرها و گرفتاریهای بیشتری مواجه سازند. با سرنوشت مردم هم نمیتوان قمار کرد و اعتراضات خیابانی بیش از همه مستعد بستری برای موجسواری دیگرانی است که در پس پشت در حال نبرد برای تقسیم غنائم هستند؛ بنابراین و از منظر الزامات سیاست ورزی مسئولانه، بدون اینکه ضرورتی برای ارائه لیست باشد، معتقدم اصلاحطلبان میتوانند در صورت لزوم بدون ارائه لیست و با جایگزین کردن طریقیت انتخابات بهجای موضوعیت آن، در انتخابات شرکت کنند، به اشتباهات و خطای خود اعتراف کنند – بدون افتادن در وادی خود تخریبی، از کسانی که همراه انتخاباتیشان نبوده و متهم به همدستی خواسته یا ناخواسته با دلواپسان و براندازان کرده بودند دلجوئی نمایند، برنامه مدون خود برای برونرفت از وضعیت موجود را ارائه دهند و ... به قول خود بزرگواران، ما حق نداریم روزنه صندوق را نادیده بگیریم و از آن قهر کنیم، چراکه گزینه بدیل «شورش- انقلاب» خواهد بود که ظرفیتی برای هضم آن در ایران وجود ندارد، یا؛ کلیشهیِ مادر اصیل در مقابل بدلی در شفقت به سرنوشت فرزند. این استراتژیکیترین تلقینهای آموزگاران اصلاحات بوده و عدول از آن پیامدهای بیشازپیش زیانباری برای سرنوشت اصلاحات و بهتبع آن مردم و کشور رقم خواهد زد. چه ایرادی دارد که جریان اصلاحات با تن دادن به ریزش بخشی از پایگاه اجتماعی خود، در اندیشه طرحهای مقرون به موفقیت برای ادوار بعدی بوده و در انتظار رجوع دوباره ریزشها بماند؟ در عوض دستکم به مسئولیت کلانتر خود نسبت به وضعیت خطیر موجود جامه عمل پوشانده و با سرنوشت ملک و ملت قمار نکرده است. شانه خالی کردن از زیر بار مسئولیت به دلیل ریزش پایگاه اجتماعی مناسب حال سیاست ورزی مسئولانه و پاسخگو نیست.