پرسش: من با این کلمه گسست مشکل دارم. چون واقعاً برای جامعهیِ ما خیلی بار مثبت دارد. حکایت از یک جامعهای است که عقب میماند و یا عقبمانده میشود و بقیه جوامع که جلو میزنند. من با توجه به خوشبینی که شما نسبت به ایرانزمین دارید، دو آسیب جدی که در جامعه ما وجود دارد عرض میکنم. ما حدوداً یکچهارم جامعه ما مشغول وندالیسم هستند. یکچهارم از جامعه که درگیر معضل بیکاریاند. مسئله بعدی اینکه جامعه ما واقعاً یک جامعهیِ کاست است. ما که اینجا نشستیم، چون درس خواندیم. اگر تحصیلاتمان بالاتر برود حتی در این نشست هم شرکت نمیکنیم. این یک مشکل اساسی است که بعد از انقلاب اسلامی خیلی شدت پیدا کرد. این کاست بودن جامعه ما مدام در حال عمیقتر شدن است. از طرفی برمیگردم به فرمایشات حضرتعالی که میگویید ما یک رگهیِ فرهنگی جهانی داریم، یک روحیه پهلوانی داریم، یک روحیه جوانمردی داریم که از شاهنامه و از پدرانمان به ما ارث رسیده است. بله میپذیرم؛ اما در کنارش ما آدمهای خیلی بزهکاری هستیم. نمونهاش همان کامیونهایی که توی خیابانها موقع یک تصادف ریخته میشود و مردم غارت میکنند. راننده مشغول یک دقیقه استراحت و سیگار کشیدن است، بار ماشینش را میدزدند. مثالش را در زلزله هم دیدیم. همان جاها دزدی شده، تجاوز شد و بعد هم اینهمه کمکهای مردمی معلوم نیست کجا رفته.
ببینید دوستان، یک چیزی برایتان بگویم. من متوجه ام این مطالبی که دارید میگویید تجربه زیستی شماست که خیلی از ما هم شبیهاش را داریم. منتهی راستش را بخواهید، من خیلی در مورد استفاده از کلمات سختگیرم؛ یعنی مثلاً وقتی شما میگویید: وندالیسم. وندالیسم دقیقاً یک تعریف روشن دارد. به هر چیزی نمیگوییم وندالیسم. یا اینکه میگویید 25 درصد مردم وندال هستند. باید یک آمار معتبری بدهید. من همینطوری اعداد و ارقام را قبول نمیکنم. اینکه شما دیدی یک نفر رفته و فلان جا رو خراب کرده، بله هم متوجهم و هم میدانم که موارد زیادی داریم. من هم یکی رو دیدم که خراب میکرده و البته یکی رو هم دیدم نکرده و مشغول ساختن بود. این شکل نتیجهگیری، خیلی معنیدار نیست. به نظرم کلمات را یک خورده دقیق باید بکار برد. همینطور در خصوص دیگر کلیدواژهها مثل «کاست». جامعه کاستی تعریف دارد. چند نفر اینجا در جمع ما، در کارخانه کار کردند؟ کارهای پایین، سطح پایین، کار کردند؟ (چند نفر دست بلند میکنند)
ببینید بین ما این دوستان هستند. الآن بنده دکترا دارم. آن دوست دیگر من که آنجا نشستهاند و باهم دیگر گپی داشتیم، فوقلیسانس دارند. من توی کارخانه کار کردم و ایشان هم قطعه خودرو میزدند. حتی خاطرهاش را از اینکه دستش زیر دستگاه آسیبدیده برایم گفت. ما جامعه کاستی نیستیم. چند نفر از شما که اینجا هستید طی ده سال گذشته کلاً سبک زندگیتان عوض شده؟ (دستها بالا میرود)
بله دقیقاً. خیلی هامون سبک زندگیمان عوض شده. کاست یک مفهوم روشنی دارد. عقاید مردم تغییر کرده آنهم طی ده سال. میگویند خیلی از این کلیدواژهها، کلیدواژههای جا افتادهای است که باید موقع بکار بردن منظورمان روشن باشد وگرنه ممکن است همینطوری چیزی بگوییم، منفی یا مثبت که باعث بشود با شنیدنشان الکی خوشحال بشویم یا الکی خودمان را سرزنش کنیم و ناامید بشویم. دوستان، بهتر است این کار را نکنیم.
پرسش: من دوست دارم به وجه سیاسی من و دیگری بیشتر از وجه فرهنگیاش اشاره بشود. اگر بخواهیم از وجه سیاسیتر به این مسأله نگاه کنیم. اتفاقی که امروز در ایران افتاده، بیشتر یک جدال دروننسلی است تا گسست.
یک جدال دروننسلی. جدال من در مقابل دیگری. مثلاً یک فرد جوان بسیجی است. او در ساختار رسمیت دارد اما منِ جوان دیگر ندارم. برای همین وقتی میگوییم جوان، این جوان باید در ساختار تعریف شده باشد و از نیروهایش در آن ساختار بهره گرفته شود. به نسل دهه 70 و 80 دقت کنید. جوانی که در ساختار حضور داشته باشند، نیست. شاهدیم که اینها فقط در کف خیابان بهعنوان سوژههای سرگردان، بهعنوان چسب زخمها دارند کار خودشان را میکنند نه آن نقش ساختاری؛ و در یک جدال دروننسلی با آن بخش دیگر از جواناناند.
تا جایی که من دیدم ما حدود 15 تنش پایه در جامعه ایرانزمین داریم. این تنشها که دارم میگویم همشان، در سرتاسر قلمرو ایرانزمین مشترک است و این خیلی جالب میباشد. ما تنشهای مشترک داریم، برای این است که مثلاً شما یک عراقی میبینید، یک ترک میبینید، یک اهل ترکیه میبینید یک پاکستانی میبینید. راحت میفهمید حرفش چیست. مشکلاتمان دقیقاً یکی است. این 15 تنش که 12 تا از آنها برجستهتره بین ما مشترک است. یکی تنش مربوطه به قطببندی سیاسی است. ببین ماجرا این است: تنش یعنی چه؟ یعنی شکاف بین وضعیت موجود و مطلوب. مُدل ما به این معنی است. شما مثلاً در مورد گسست نسلی حرف میزنی چرا این یک تنش است؟
به این خاطر که یک وضعیت موجودی داریم که در آن، محتوای فرهنگی نسل قبل به نسل بعد منتقل نمیشود و یک وضعیت مطلوبی داریم که در آن، این محتوای فرهنگی منتقل میشود و انسجام اجتماعی تولید میکند. منتهی این تنشهایی که داریم حرفشان را میزنیم روی همدیگر هم تأثیر میگذارند. چیزی که شما الآن گفتید و مثال زدید، خیلی تنش درون نسلی نیست. درواقع تنش نسبت به قدرت است و البته که این تنش هم خیلی جدی است. منتهی دقت کنید، بحثها یک مقدار کمّی میشود اینجا. ببینید چند درصد جمعیت در آن ردهبندیاند که شما میگویید؟ اگر در یک پیمایش ملی آرای احزاب سیاسی شمارش بشوند، مشخص میشود.
ما درواقع با یک لایهای که بسیار بهسرعت دارد چروکیده میشود و لایهیِ نخبه اقتصادی سیاسی کشور است روبرو هستیم. این لایه بهسرعت دارد چروکیده میشود و یکی از علائم اینکه میگویند: «ایران کشور امام زمان است» این است که همچنان با این شرایط، باقی است. با این حجم اندکی از کارآمدی که دارد و حجم نابخردی که جریان دارد.
آن جدالی که شما به آن اشاره دارید، بیشتر به این مربوطه و سوژه «من» فکر کنم خیلی در آن موضوع شما مهم نیست؛ یعنی اتفاقاً آنجا نگاه میکنید و میبینید آنچه آنها تولید کردند، خیلی شبیه به جوان نیست. این بندهیِ خدا بیشتر شبیه یک کپی از بابایش است تا کلمه جوان. ولی میری توی خیابان و جوانها را که میبینید خیلی این شکلی که آنها ساختند، نیستند. بسیار جالبه چون این یکی از آن انسدادهای نسلی است؛ یعنی نسل قدیمِ صاحب اقتدار وقتی خواسته که خودش را بازتولید کند، جوان خودش را بازتولید نکرده خودش را بازتولید کرده که ناموفق است. اصولاً همیشه این فرایند ناموفق است.