ادریس محمدی
در نسبت دین با ناسیونالیسم
دوشنبه 28 مرداد 1398 - 18:29:08
|
|
نمیدانم چگونه میشود ایران، هند، آمریکا و دیگر جوامع هفتاد رنگ را به فرش مملو از طرح تشبیه نمود؛ ولی دستکم میتوان از مفهوم آن تنوع را مستفاد کرد. تنوعاتی که به قول اندیشمندان علوم زیستی، بیشتر از جنبههای زیستشناختی مورد بررسی هستند تا از دیدگاههای نژادی و قومی! بشر را از هر دیدگاهی بررسی کرد - علیرغم تمامی گوناگونیها و تفاوتها - ما را به حقیقت واحد یک کلمهای میرساند و آن «بشریت» است. انسانی که اومانیسم اروپایی، وی را در مرکز ثقل اندیشه خود قرار داد و به مفهوم انسانیت رنگ و لعاب دیگری بخشید. توجه به انسان علاوه بر خلق مضامین شعری و مجسمههای مثال نزدنی که عمدتاً بیانگر رنج، عشق، شادی و دیگر عواطف انسانی بودند؛ سبب گردید این پرسش مهم پیش آید که چگونه میتوان انسان را حرمت بخشید؟ انسانی که سالیان بیشماری در رنج و اسارت طبقات برتر قرار داشت؛ هماکنون در مرحلهای قرار دارد که میخواهد «دادِ خویش» بستاند. قرائتهای مختلف دینی، علیالخصوص اسلام اگرچه از برابری طبقات مختلف انسانی «إنّ أکرمکم عندا... اتقاکم» و به قول فمینیستهای مسلمان برابری زن و مرد «إنّا خلقناکم من ذکر و أنثی ...» صحبت به میان آوردند؛ اما بشر، بهویژه بشر اروپایی بدان بسنده نکرد و هر روز در کنکاشی جدیدتر پیگیر مطالبات انسانی خود میشد. گاه در قامت کارگر و گاه در لباسی زنانه و گاه در جامه سیاه؛ مسأله اما برای حکومتگران جمع تمامی این پیچیدگیهای انسانی در «نقطه اتحاد» بود. در روایتی که نگارنده از صحتوسقم آن اطلاعی ندارم؛ پیامبر اسلام میفرماید «اختلاف امتی رحمه» اما این روایت چه ضعیف باشد و چه صحیح، خود حاوی پیامی تأملبرانگیز است. حقیقتاً اینکه نگهداشت ملل گوناگون با توجه به عناصر مختلفشان چگونه امکانپذیر میباشد موضوعی است که اندیشمندان علوم اجتماعی بدان پرداخته و اعصار متمادی را در راستای این اندیشه به واژهپردازی و طراحی تئوری به سر بردهاند. اینکه در عصر کنونی پلورالیسم چقدر میتواند مبین جمله مذکور پیامبر باشد و تا چه مقدار میتواند بر و رویی مدرن به آن ببخشد، خود مورد جدل و گاه اعتراض است؛ اما در یک صورتبندی کلی، طرحی است که از منظری مدرن صاحب رهیافتی تاریخی و حتی دینی میشود. جامعه زمان پیامبر نیز متشکل از گروههای متفاوت بود که بهرغم اختلافهای زبانی و نژادی که داشتند همگی در زیر سایه عامل دیانت به اتحاد کلمه میرسیدند و بهگونهای میخواستند به هر شکلی در ذیل «حتّی تفلحوا» قرار گیرند. عنصر دیانت که از تشکیل اولین دولت - ملتها تاکنون، کمابیش جای خود را به ناسیونالیسم داده است عوامل افتراق را در زیر مفهوم «میهن» جمع گردانیده و این جای گذاری نه از سر خصومت با دین، بلکه در پی مرزبندیهای جوامع بینالمللی پدید آمده است. موضوعی که متأسفانه نواندیشان یا روشنفکران دینی بهخوبی قادر به تشریح و تبیین آن برای عموم و خصوص جامعه نبودهاند و جدال نامفهوم و بیسرانجام دین و دولت از همین قسم نشأت میگیرد. همچنانچه سکولاریسم تابهحال بهخوبی توجیه نشده، رابطه میان دین و دولت - و عناصر آن چون ملت و سرزمین – نیز بهدرستی موردبحث قرار نگرفته و این خود عاملی است برای ایجاد تضادی نامیمون و رویگردانی از دین یا میهن! اگرچه تئوریهای دینی و ملی از جوانبی با همدیگر اختلاف دارند اما این اختلاف برگرفته از اصل و اساس آنها نیست؛ بلکه منبعث از شارحان آن است که حقیقت آن را بنا به رأی خود (سهواً یا عمداً) منقلب میکنند. از اولین مفسران تاکنون، هیچیک تعریف درستی از این رابطه ارائه ندادهاند. از بحث انواع حکومتداری گرفته تا نحوه تعیین خلیفه، همگی به امور مستحدثه و گاه به منافع شخصی بر میگردد. (ر. ک معمای غزالی، ادریس محمدی) مضافاً اینکه وجوه اشتراک این دو مفهوم بسیار است که اهم آن اجتماع عدهای با تفاوتهای بسیار در ذیل یک بیرق است. اگرچه ناسیونالیسم افراطی، هیتلر و تفسیر پر رنگ و آب و گاه پرطمطراق دینی، داعش را میسازد؛ اما حقیقت متعادل را نمیتوان از هر دو گرفت و استفاده این مفاهیم در کنار همدیگر لزوماً معنی سلبی ندارد. همچنان که جدایی آن دو لزوماً بازدهی مثبتی را شامل نمیشود. سرانجام اینکه مراد حقیر دفاع و رد این یا آن موضوع نیست؛ بلکه تذکر این موضوع است که ما چقدر در مفاهیم دچار آسیب گشتهایم.
http://eradehmellat.ir/fa/News/165/در-نسبت-دین-با-ناسیونالیسم
|