هانا آرنت متفکر یهودیتبار قرن بیستم، درباره یکی از بارزترین مشخصه انسانها میگوید که انسان آغاز نوین دارد و عمل و کنش درحیطه سیاست انسان را به آغاز نوین میرساند. وی معتقد بود که عمل و کنش به انسان آزادی میدهد و کلید کنش و کلید آزادی در بخشایش است. هانا آرنت دو قابلیت بخشایش و عهد بستن را از ویژگیهای انسان درحیطه عمومی میداند و آن دو را از امکانات کنش و عمل میشمارد که کنش بدون دو قابلیتِ بخشایش و عهد بستن بیمعنا خواهد بود.
آرنت میگوید که بخشودگی یک نوع رهایی و خلاصی است از برگشتناپذیری. زیرا وقتی آدمی یا عملی را میبخشیم، برگشتناپذیری و انتقامگیری را حل میکنیم، یعنی اجازه عبور میدهیم.
آرنت با تاکید برمسئولبودن همه نسبت به یک خطا و لزوم عدم ورود به گذشتهی خاطی که حال و آیندهای نیز دارد، میخواهد بگوید که ما برای ورود به حیطه سیاست، نیاز به اتفاقات از پیش انجام شده نداریم و باید با بخشایش و فراموشیِ اتفاقات گذشته، وارد عمل و کنش سیاسی شویم تا بتوانیم به نتیجه دلخوه برسیم.
هانا آرنت درخصوص شرّرادیکال میگوید که شاید اعمالی باشند که مشمول بخشایش نباشند و مشمول مجازات گردند. وی میگوید وقتی جنایت علیه بشریت شکل گرفت باید به این نکته واقف بود که فرد یا افرادی که این جنایت را مرتکب شدهاند، فاقد تفکراند و عذاب وجدان ندارند، و آن را یک تکلیف اخلاقی میداند، چون کشتن افراد به او آموخته شده است و او خود را متعهد نسبت به این امر میداند. از طرفی معتقد است که بخشایش نیز برای آنها امکانپذیر نیست. چرا که خطای صورت گرفته، بسیار بزرگ است و نمیتواند مشمول بخشایش گردد.
نظام آپارتاید در آفریقای جنوبی در طول 46 سال، فرصتهای نابرابری را میان سفیدپوستان از یکسو و سیاهپوستان و رنگینپوستان از سوی دیگر ایجاد کرد. مبارزات طولانیمدت مردم به رهبری نلسون ماندلا و واکنش حمایتگونهی جامعهی بینالمللی در قالب تحریمهای اثربخش، گروه سفیدپوست حاکم را به بازنگری در روند حکمرانی پیشین واداشت. در سال 1989 دیکلرک در راس یک جریان اصلاحطلب در حزب ملی، تصمیم گرفت روند صلحسازی را در آفریقای جنوبی شروع کند. او با آزادکردن نلسون ماندلا از زندان و رفع ممنوعیت فعالیت احزاب، زمینه اولیه مصالحه را با شکلدهی مذاکرات کودسا، برگزاری همهپرسی بین سفیدپوستان، و تصویب قانون اساسی جدید با هدف تحول دولت از آپارتاید به دموکراسی در آفریقای جنوبی فراهم کرد. این فرایند به انتخابات سال 1994 و ریاست جمهوری نلسون ماندلا منتهی شد. تشکیل کمیسیون حقیقت و آشتی، مهمترین اقدام عملی در مسیر تحکیم و استمرار، پس از استقرار صلح بود. در این پویش، انگیزهی انتقامجویی، جای خود را به بخشش و بخشودگی عمومی، جای خود را به بخشودگی فردی -در عین اذعان به جنایت در پیشگاه افکار عمومی- داد. جملهی “میبخشم، اما فراموش نمیکنم” ماندلا، درآغازین روزهای رهایی مردم سیاهپوست از آپارتاید، زمینهساز شکلگیری مسیر جدیدی برای آینده این کشور شد.
اسقف دزموند مپیلو توتو، برنده جایزه نوبل صلح و از رهبران و فعالان صلح جنبش ضد آپارتاید آفریقایی جنوبی در مورد بخشایش گفته است: «منفعت نهایی همه ما در این است که بخشاینده، پذیرنده و همدل باشیم زیرا بدون وجود چنین مفاهیمی ما آیندهای نخواهیم داشت.»
دکتر رامین جهانبگلو فیلسوف ایرانی، در مورد نقش بخشش در سیر و سلوک انسانها و انتقام در فرهنگها و ملل مختلف میگوید که انتقام امری سلبی و منفی است. در حالی که بخشش مفهومی ایجابی و مثبت دارد. بخشایش میتواند موجب تغییرات بنیادی در فرد فرد انسانها و در نهایت جوامع انسانی گردد. بخشش سبب برقراری رابطه انسانی بین «من» و «دیگری» میشود. بخشایش معمولا انتخابی است فردی که ناخرسندی و رنج را، تبدیل به تساهل و سازندگی میکند. این روشنفکر ایرانی، با بیان این موضوع که فهم انسان از تمدن، بدون مفهوم همدلی ناقص است، میگوید که در فعالیتهای سیاسی، بدون اعتدال (به معنای پذیرش دیگری) و همدلی با دیگری به نتیجهای قابل اعتنا نخواهیم رسید.
ژاک دریدا معتقد است که بخشایش حقیقی عبارت است از بخشیدن امر نابخشودنی. اگر بخشایش صرفا امر بخشودنی را ببخشد درآن صورت ایده بخشایش از بین میرود. بخشایش باید شامل هرتلاشی باشد تا امر نابخشودنی را ببخشد چه سبوعیت آپارتاید، چه بیرحمی یهودکشی.
دریدا میگوید که گرچه بخشایش میراث ادیان ابراهیمی است، ولی امروزه جهانی شده است. به طوری که اعتراف به بخشایش برای جنایت علیه بشریت لزوما یک روند مسیحی به صورت تشنج-تحول، اعتراف نیست، در غیر اینصورت نیاز به کلیسا نبود، بلکه منافع سیاسی است که طلب بخشایش، دردولتهای فاقد مذهب چون کره و ژاپن دیده میشود.
این فیلسوف باور دارد که بخشیدن صرفا امر عادی، همان گناه قابل اغماض (کلیسا) ایده بخشایش را از بین میبرد. بخشایش باید بتوند امرنابخشودنی یا همان گناه کبیره (کلیسا) را ببخشد، یعنی امرناممکن را ببخشد. فلذا از نظر دریدا بخشایش باید ناب باشد و نه درخدمت قانون و نه درخدمت سیاست و نه مذهب.
او تاکید دارد که امر نابخشودنی را باید بی قید و شرط بخشید وسوء استفاده قرارگرفتن واژه بخشیدن آنجاست که بقول کانت به عنوان احکام فرضی درنظر گرفته میشود، نظیربده بستانها، شرایط و یا مذاکرات .
او معتقد است که در وفاق یا عفو عمومی، همیشه یک حسابگری است، پس بخشایش درمان وفاق نیست، اما درآفریقای جنوبی، عفو عمومی نلسون ماندلا به معنای بخشایش واقعی است زیرا عفو عمومی او نه پیش از برائت و نه بازپس گرفتن یک دعوی حقوقی یا حتی رافت بود. او به تمامی تبعیدیها اجازه برگشت داد.
ژاک دریدا درخصوص حق رافت پادشاهان میگوید که: “حاکم فقط میتواند امر نابخشودنی را درمواردی که به تن خودش مربوط است، ببخشد. درغیر این صورت حق رافت با یک حسابگری مرتبط است که دارای منافع ویژه برای حاکم است.”
امید داریم تا بتوانیم برای جامعه ایران، که تاکنون پشتوانهای قوی از مفهوم بخشایش و همدلی پیدا نکرده است راهکاری بیابیم.