بهیقین مهمترین علت شکست همه فعالیتهای حزبی در تاریخ ایرانزمین که به نظر من از دید کارشناسان و صاحبنظران بهدور مانده است در عدم شکلگیری و استقرار ساختار و سازمان سیاسی و اجتماعی بر شالوده اثبات و تلاش در مسیر ارتقای سطح و گستره لیاقت و استحقاق مردم ایران بوده است یعنی تا به امروز دسته، گروه، سازمان و حزبی را مشاهده نکردهایم که محور فعالیت خود را بر این نکته استقرار کرده باشد که مردم ایران شایستگی و لیاقت این را دارند که از حزبی قوی، با برنامه و روزآمد برخوردار باشند
و شوربختانه تمامی احزاب و نحلههای فکری و عقیدتی که مدعی فعالیت سیاسی و حزبی بودهاند این خلأ را با این دیدگاه پرکردهاند که تنها این حزب است که لیاقت در اختیار گرفتن قدرت و حکمرانی بر مردم را دارد و این باعث شده است که کار فرهنگی لازم حتی در درون حزب و همچنین در ایجاد ارتباط با مردم ابتر بماند و یا حزب نتواند در یک تعامل ارتقاء بخش خود و مردم را برای تولید مطالبات عالمانه به حرکت درآورد
حال سؤال و یا نکته در این است که چگونه میتوان این ضعف ساختاری در فعالیتهای سیاسی و بالطبع آن عرصه مدیریتهای اجرایی را برطرف ساخت؟
برای پاسخ به این سؤال ابتدا باید به این نکته توجه داشت که اگرچه ما حزب و فعالیت سامانیافته و استاندارد حزبی نداشتهایم اما تحتتأثیر جدی مؤلفههای حاصل از فعالیت حزبی چون توزیع مناصب بر مبنای قرابت با مجموعههای فعال سیاسی بودهایم و این موضوع بسیار مهم و یا به قولی نشانه آسیبشناسانهای است که از طریق آن میتوان به اهمیت بسیار بالای اعتقاد به لیاقت مردم و تلاش برای ارتقای آن پی برد
گفتم که عملاً حزب نداشتهایم اما این باعث نمیشده است که ما در تقسیم غنائم حاصل از چیزی که آن را قدرت جابهجا شده از طریق صندوق رأی میدانستهایم خودمان را حزب و یا مجموعهای سیاسی ندانیم مثلاً آنجا که در انتخاباتی منصب و موقعیت ریاستجمهوری و اختیار تشکیل دولت را به دست آوردهایم با دستاندازی به انتخابات در زیرمجموعههای حکومتی سعی کردهایم که همه ارکان را مال خود کنیم تا از این طریق بتوانیم همه ساختار توزیع قدرت را در اختیار بگیریم و این چیزی است که معمولاً احزاب بدان دست میزنند تا بتوانند با یکدست کردن حاکمیت، سیاستها و برنامههای خود را پیش ببرند اما با این تفاوت که احزاب واقعی با اعتقاد به اینکه مردم لیاقت برخورداری از بهترینها در تمام شاکله سیاسی را دارند واگذاری قدرت به افراد را با این نگاه به انجام میرسانند که
منصب و مدیریت اجرایی و ... را باید به کسی بسپارند که ظرفیت و توان او تنها و تنها در راستای عینیتبخشی به لیاقت مردم و ارتقای آن بکار رود و یا کل حرکت و فعالیت در جهت تبلور این شعار مصرف شود که مردم لیاقت بیش از اینها را دارند
حال چرا ما بدین درجه از آگاهی دست نیافتهایم ابهام و سؤالی است که نمیتوان برای آن در این مقال یک پاسخ جامع و پایداری ارائه داد اما در مختصر کلام میتوان به این نکته اشاره داشت که متأسفانه حتی فعالان سیاسی و حزبی ما هم به دنبال دریافت این حقیقت نبودهاند که بدانند خود آنها لیاقت برخورداری از چه موقعیتهایی را دارند تا اگر دری به تخته خورد و به بهانهای و بهایی پیشنهادی به آنها داده شد از قبول آن امتناع و یا استقبال کنند و ازاینروست که طرف امروز وزیر راه است و فردا وزیر نفت و پسینفردا شاید که وزیر آموزش عالی و یا وزیر ورزش
حتماً خواهید گفت که عدم اشراف فعال سیاسی به لیاقت خود چگونه میتواند بر روند شکلگیری فعالیتهایی با محوریت تلاش برای اثبات حقانیت لیاقت و شایستگی مردم برای داشتن حکومتی روزآمد تأثیر داشته باشد؟
برای پاسخ به این سؤال مجبورم به این تکیهکلام عامیانه مراجعه کنم که میگویند همه چیزمان به همه چیزمان میخورد و با این کلام بگویم که شاهمهرههای فکری و فرهنگی که به بلوغ ضرورت تلاش و فعالیت سیاسی برای تعالی اجتماعی رسیدهاند و عملاً به مراجعی تبدیلشدهاند که مردم چشم به دهان و قلم آنها دارند اگر بکوشند تا گوشهای از کار فکری و سازمانی خود را به این اختصاص دهند که از لیاقت و استحقاق مردم در قرن بیست و یکم بگویند و به تفضیل برنامههایی را در قامت این لیاقتها تدوین کنند مسلم است که کمکم سطح اقناع و بهتبع آن توقع مردم تا جایی بالا میرود که به هرکسی و با هر وعده و شعاری رأی نمیدهند
http://eradehmellat.ir/fa/News/1492/ضرورت-فعالیت-حزبی-با-محوریت-اثبات-لیاقت-و-استحقاق-مردم