از اندیشه تا عمل
دوشنبه 12 ارديبهشت 1401 - 08:31:51
برای تبدیل آرمان و اندیشه به عمل، در ابتدا باید اندیشه را مکتوب کرد و با گفتگو و مبتنی بر عقلانیت، آرمان‌ها را بر مبنای واقعیت‌ها به هدف تبدیل کنیم تا چارچوبی برای عمل و رسیدن به آن‌ها داشته باشیم.
.هدف؛ حکمرانی مطلوب
زندگی ما متأثر از محیط، منطقه و جهانی است که در آن زندگی می‌کنیم. در سده‌های گذشته به‌خاطر ارتباطات کم، معمولاً اهداف مردم بسیار کوچک بود اما در دنیای کنونی به‌واسطه وسایل ارتباط‌جمعی آرزوها و آمال مردم جهان روی فضای ذهنی ما نیز تأثیر می‌گذارد. ازجمله تأثیرات جهانی‌شدن دموکراسی و حقوق بشر است که از اهداف اصلی توسعه هست. دموکراسی مبتنی بر قانون تأکید بر برابری توزیع قدرت و تنظیم آن دارد که تضمین آزادی‌ها باشد. حقوق بشر نیز بر حق حیات، حق آزادی‌های فردی و مدنی، حق برابری و حق مالکیت تأکید دارد. ابتنای منطقی حقوق بشر بر کرامت و منزلت انسانی استوار است.
.الگو؛
برای رسیدن به اهداف مدنظر داشتن یک الگوی عینی، راهی میان‌بر و کم‌هزینه است. این راه را دنیای غرب در چند قرن گذشته گام‌به‌گام طی نموده است و می‌تواند الگویی روشن برای ما باشد. البته با حفظ مؤلفه‌های همگانی مدرنیته باید به فرهنگ و سنت‌ها و نظام ارزشی جامعه موردنظر نیز توجه ویژه داشت.
.ریشه‌های فرایند تغییر؛
در جوامع غربی از رنسانس آغاز شد. در قرون‌وسطی جامعه به‌صورت امت مسیحی با منشأ دینی بود و دین و کلیسا در همه حوزه‌های اجتماعی، اقتصادی مداخله و سلطه داشت. کلیسا به‌عنوان پاسدار برقراری جهان‌بینی دینی در بعد اقتصادی با سلطه اشراف و فئودال‌ها پیوند داشت که مردم را غارت می‌کردند. در بعد سیاسی نیز پیوندی بین فئودال‌ها با حکام محلی و امپراتوری‌ها بود. نتیجه اینکه بحران عمیق اقتصادی و اجتماعی در ابعاد گوناگون اروپا را فراگرفته بود که زمینه‌ساز رنسانس گردید. نظریه‌پردازی‌ها در مسیر و در پیوند با تغییرات اجتماعی بود. نظریه‌ها هم در شکل‌دهی و جهت بخشیدن به روند تغییرات نقش و تأثیر داشت و هم خود متأثر از آن تغییرات بود. درواقع به نحوی طبیعی و تدریجی و خودجوش طرز تلقی‌ها و ایستارها، جهان‌بینی‌ها و نحوه نگرش‌ها و باورها و عقاید گروه‌های مختلف اجتماعی تغییر نموده که به تغییر در رفتارها و ساختارها انجامید. اساسی‌ترین تغییرات ذهنی، توجه بیشتر به زندگانی انسان (انسان‌گرایی) و دنیاگرایی به‌جای آخرت‌گرایی که باعث تبدیل اقتصاد معیشتی به اقتصاد آزاد و عقلانیت به‌جای ایمان و رهبانیت بود که عملاً ایدئولوژی دینی را بی‌اثر نمود. دیگر هدف جامعه خدمت به خدا از راه مسیحیت نبود بلکه هدف جامعه تأمین رفاه ملی و خدمت به خلق شد و این‌چنین کلیسا از سریر قدرت به زیر کشیده شد. حاکمیت الهی به حاکمیت مردم تغییر پیدا کرد. خلاصه اینکه پایه‌های مدرنیته غرب؛ رنسانس (بازگشت به اصول فلسفه یونان باستان)، اصلاح مذهبی، عقلانیت و انقلاب صنعتی بود.
.شیوه تغییر؛
این روند تغییرات به‌صورت تدریجی شکل گرفت و بدین‌جهت این فرایند تغییر با اصلاح مترادف است. فرایند نوسازی و توسعه غرب حدود پنج قرن طول کشید.
.برنامه‌ریزی؛
واقعیت امر این است که محور اصلی مدرنیته امکان‌پذیری شکل‌دهی فعالانه جنبه‌های اساسی نظام‌های اجتماعی، فرهنگی و طبیعی از طریق فعالیت و مشارکت آگاهانه انسانی در قالب حکومت‌های ملی و منافع ملی بوده است. مفهوم شهروند از لحاظ تاریخی وابسته به توسعه دموکراسی است. شهروند عضو یک جامعه انسانی است که هم حق دارد و هم تکلیف، به‌عبارت‌دیگر از مزایای جامعه برخوردار است و نسبت به جامعه نیز مسئولیت اجتماعی دارد. شهروندی برعکس انسان عصر سنت که بنده و رعیت و برده بود دارای یک وضعیت حقوقی است. شهروند دارنده یک‌تکه از حاکمیت ملی است. درواقع شهروند متقی به آیین مدنی است. از طرفی گروه‌ها، انجمن‌ها و احزاب سیاسی بازیگران اصلی زندگی سیاسی در دموکراسی‌ها هستند که وظیفه دارند در راستای منافع ملی مشارکت شهروندان را در عرصه‌های سیاسی و اجتماعی تقویت کنند.


http://eradehmellat.ir/fa/News/1469/از-اندیشه-تا-عمل
بستن   چاپ