علی اکبر مختاری روزنامه نگار و فعال سیاسی
فرهنگ سیاسی خشونتگرا
دوشنبه 21 آبان 1397 - 17:14:45
|
|
عصر مدرن با عقلگرایی و خردورزی همراه است و استیلای عقلانیت، انسان مدرن را به دنیای عاری از جنگ و خشونت و روابط مسالمتآمیز رهنمون کرده است. در گذشته چنانچه ظهور و سقوط پادشاهان و انتقال قدرت سیاسی با خشونت و جنگهای خانمانسوز انجام میگرفت، در دنیای مدرن انتقال قدرت با روشهای نرم و تعامل بین گروههای جامعه میسر است و سعی میشود از خشونت و درگیریهای سخت که آسیبهای مادی و معنوی جبرانناپذیری بر نسلها وارد میکند اجتناب شود. نقطه آغازین این رویکرد که با شعار آزادی، برابری، برادری بود از انقلاب کبیر فرانسه شروع شد که ساختار مطلقگرایی و حق حکومت دائمی یک فرد بر همگان را شکست و تکثر، جمهوریت و حق انتخاب به روش مسالمتآمیز و بهدوراز خشونت در دستیابی به قدرت سیاسی موردتوجه قرار گرفت. هر ملتی به جهت اختلافات داخلی، هجوم اقوام خارجی یا همراهی با ائتلافها در جنگهای جهانی آسیبهای خشونت و درگیری را تجربه کرده است لذا تلاش دولتها، نهادها و افراد صلحطلب در آنست که افکار و رفتار جامعه را بهسوی صلح و دوستی و تعامل مسالمتآمیز هدایت کنند و در این امر فرهنگسازی میکنند. متأسفانه در تاریخ ایران خشونت و جنگطلبی در روابط بین ایرانیان یا روابط با خارجیان پررنگ است. نظام حذف و سرکوب، فرار اپوزیسیون، کشمکش نخبگان سیاسی و دو انقلاب بزرگی که در دوره معاصر رخداده یا آمار درگیریها و خشونت در جامعه همگی نشانه فرهنگ خشونتگرای جامعه ایران دارد. در دوره جمهوری اسلامی اگرچه طبیعت انقلاب با موج عظیم خشونت و ترور و اعدامهای انقلابی همراه است ولی با تداوم روحیه انقلابی و ترویج عمل انقلابی عملاً خشونت و کنش خشونتآمیز ترویج و نهادینهشده است و گهگاه برداشتهای اشتباه از انقلابی گری یا آتش به اختیار بودن موجب مشروعیت بخشیدن به خشونت میشود. رخدادهایی همچون تسخیر سفارتخانهها، برهم زدن سخنرانیها، ترور نخبگان سیاسی، اسیدپاشی، ضرب و شتم نمایندگان مجلس، بازداشت نمایندگان مجلس با ترفندهای خاص یا سکوت حاکمیت در مقابل گروههای فشار همگی نشانگر آنست که عمل سیاسی همیشه بار خشونت و کنش سخت و استفاده از ابزار زور را همراه دارد. لذا این سؤال به ذهن متبادر میشود چرا گفتگو و مسالمت و مدارا در رفتار و کردار ما کمرنگ است و همیشه رسیدن به اهداف سیاسی با خشونت و کنش سخت همراه است؟ با بیان چند نکته بهصورت مختصر میتوان ریشهشناسی خشونت در فرهنگ سیاسی ایرانیان را مورد بررسی قرارداد. اولین نکته سنتهای ناسالم سیاسی در فرهنگ ایرانیان است تأثیر نامطلوب نظامهای اقتدارگرا و استبدادی در ذهنیت و گرایشات سیاسی جامعه، موجب تداوم فرهنگ خشونتطلب شده است. برتری زور بهجای اندیشه و خلاقیت، رسوبات ذهنی از فرهنگ ایلی و عشیرهای، تصاحب قدرت با زور عریان، توطئه جهت حذف مخالفان، فقدان مدارا و تساهل، درونی نشدن فرهنگ نقد و گفتگو، فرهنگ آمرت و تبعیت، رشد و ترویج شخصیت اقتدارگرا، همگی از مؤلفههای زیست در ساختار سیاسی اقتدارگراست که مروج خشونت هستند. دومین نکته روحیه انقلابی یا انقلابی گری است. واژه انقلاب از ادبیات مارکسیستی و در دوره معاصر به فرهنگ سیاسی ایران نفوذ کرده است. مفهوم انقلاب در اندیشه مارکسیستی تقدم عمل بر اندیشه است یعنی در این رویکرد برای تغییر شرایط توصیه میشود منتظر تحول در طولانیمدت و با تغییر نگرشها و ذهنیتها نباشید بلکه بهطور مستقیم با عمل فوری و بهطور فیزیکی شرایط سیاسی را دگرگون کنید و این دگرگونی با قاطعیت که همراه با خشونت است عمل انقلابی نامیده میشود. لذا اگر انقلاب برای رهایی از بنبست و در مقطعی کوتاه، مفید و مطلوب به نظر میرسد ولی تداوم انقلابی گری چنانچه به برهم زدن و خشونت دائمی در سیاست باشد به ناامنی و معضل دائمی در سپهر سیاسی تبدیل خواهد شد. چنانچه امروزه تفاسیر نادرست و کژتابیها در فهم از انقلابی گری و روحیه انقلابی ما را به اینسو برده است. نکته سومی که موجب ترویج خشونت میشود احساس بیمعنایی سیاسی است. همانگونه که حکومت سعی دارد توزیع عادلانه ثروت در جامعه برقرار باشد در خصوص قدرت نیز باید همگان از تأثیر فردی خود در قدرت سیاسی و حکومت در چارچوب احزاب یا نهادهای صنفی احساس رضایت داشته باشند. چنانچه در قوانین مختلف مسیر مشارکت مردم در تصمیم سازی و هدایت قدرت سیاسی معلوم و مشخص باشد ولی نخبگان اجرایی با ترفندهای مختلف، قدرت تعیینکنندگی و تأثیر آرای مردم را کاهش دهند، جامعه دچار احساس بیخویشتنی یا بیمعنایی سیاسی میشود و تداوم این وضع به خشونت سیاسی یا انفعال سیاسی با واکنشهای هنجار شکنانه همراه است. نکته آخر در بیان دلایل خشونتگرایی مربوط به شکافهای اجتماعی جامعه ایران است. اختلافات قومی، طبقاتی، نژاد، دین، عقیده و ایدئولوژی در بین ایرانیان بسیار بالا و متفاوت است و در تصمیمگیریهای کلان همیشه درگیری و تضاد به وجود میآورد و این اختلافها معمولاً با سهم خواهی و خشونت همراه است. بنابراین بسترهای تاریخی و سیاسی رشد خشونت در جامعه ایران فراهم است و با غفلت و عدم سیاستگذاری درست، سنتهای نامطلوب تنشزا و فرهنگ خشونتگرایی رشد مییابد. شایسته است برای آیندهای بهتر و زندگی با امنیت و ایمنی روانی و رشد استعدادها و تکثرگرایی، ترویج فرهنگ صلح و دوستی و مبارزه با خشونتطلبی در دستور کار همگان قرار گیرد.
عصر مدرن با عقلگرایی و خردورزی همراه است و استیلای عقلانیت، انسان مدرن را به دنیای عاری از جنگ و خشونت و روابط مسالمتآمیز رهنمون کرده است. در گذشته چنانچه ظهور و سقوط پادشاهان و انتقال قدرت سیاسی با خشونت و جنگهای خانمانسوز انجام میگرفت، در دنیای مدرن انتقال قدرت با روشهای نرم و تعامل بین گروههای جامعه میسر است و سعی میشود از خشونت و درگیریهای سخت که آسیبهای مادی و معنوی جبرانناپذیری بر نسلها وارد میکند اجتناب شود. نقطه آغازین این رویکرد که با شعار آزادی، برابری، برادری بود از انقلاب کبیر فرانسه شروع شد که ساختار مطلقگرایی و حق حکومت دائمی یک فرد بر همگان را شکست و تکثر، جمهوریت و حق انتخاب به روش مسالمتآمیز و بهدوراز خشونت در دستیابی به قدرت سیاسی موردتوجه قرار گرفت. هر ملتی به جهت اختلافات داخلی، هجوم اقوام خارجی یا همراهی با ائتلافها در جنگهای جهانی آسیبهای خشونت و درگیری را تجربه کرده است لذا تلاش دولتها، نهادها و افراد صلحطلب در آنست که افکار و رفتار جامعه را بهسوی صلح و دوستی و تعامل مسالمتآمیز هدایت کنند و در این امر فرهنگسازی میکنند. متأسفانه در تاریخ ایران خشونت و جنگطلبی در روابط بین ایرانیان یا روابط با خارجیان پررنگ است. نظام حذف و سرکوب، فرار اپوزیسیون، کشمکش نخبگان سیاسی و دو انقلاب بزرگی که در دوره معاصر رخداده یا آمار درگیریها و خشونت در جامعه همگی نشانه فرهنگ خشونتگرای جامعه ایران دارد. در دوره جمهوری اسلامی اگرچه طبیعت انقلاب با موج عظیم خشونت و ترور و اعدامهای انقلابی همراه است ولی با تداوم روحیه انقلابی و ترویج عمل انقلابی عملاً خشونت و کنش خشونتآمیز ترویج و نهادینهشده است و گهگاه برداشتهای اشتباه از انقلابی گری یا آتش به اختیار بودن موجب مشروعیت بخشیدن به خشونت میشود. رخدادهایی همچون تسخیر سفارتخانهها، برهم زدن سخنرانیها، ترور نخبگان سیاسی، اسیدپاشی، ضرب و شتم نمایندگان مجلس، بازداشت نمایندگان مجلس با ترفندهای خاص یا سکوت حاکمیت در مقابل گروههای فشار همگی نشانگر آنست که عمل سیاسی همیشه بار خشونت و کنش سخت و استفاده از ابزار زور را همراه دارد. لذا این سؤال به ذهن متبادر میشود چرا گفتگو و مسالمت و مدارا در رفتار و کردار ما کمرنگ است و همیشه رسیدن به اهداف سیاسی با خشونت و کنش سخت همراه است؟ با بیان چند نکته بهصورت مختصر میتوان ریشهشناسی خشونت در فرهنگ سیاسی ایرانیان را مورد بررسی قرارداد. اولین نکته سنتهای ناسالم سیاسی در فرهنگ ایرانیان است تأثیر نامطلوب نظامهای اقتدارگرا و استبدادی در ذهنیت و گرایشات سیاسی جامعه، موجب تداوم فرهنگ خشونتطلب شده است. برتری زور بهجای اندیشه و خلاقیت، رسوبات ذهنی از فرهنگ ایلی و عشیرهای، تصاحب قدرت با زور عریان، توطئه جهت حذف مخالفان، فقدان مدارا و تساهل، درونی نشدن فرهنگ نقد و گفتگو، فرهنگ آمرت و تبعیت، رشد و ترویج شخصیت اقتدارگرا، همگی از مؤلفههای زیست در ساختار سیاسی اقتدارگراست که مروج خشونت هستند. دومین نکته روحیه انقلابی یا انقلابی گری است. واژه انقلاب از ادبیات مارکسیستی و در دوره معاصر به فرهنگ سیاسی ایران نفوذ کرده است. مفهوم انقلاب در اندیشه مارکسیستی تقدم عمل بر اندیشه است یعنی در این رویکرد برای تغییر شرایط توصیه میشود منتظر تحول در طولانیمدت و با تغییر نگرشها و ذهنیتها نباشید بلکه بهطور مستقیم با عمل فوری و بهطور فیزیکی شرایط سیاسی را دگرگون کنید و این دگرگونی با قاطعیت که همراه با خشونت است عمل انقلابی نامیده میشود. لذا اگر انقلاب برای رهایی از بنبست و در مقطعی کوتاه، مفید و مطلوب به نظر میرسد ولی تداوم انقلابی گری چنانچه به برهم زدن و خشونت دائمی در سیاست باشد به ناامنی و معضل دائمی در سپهر سیاسی تبدیل خواهد شد. چنانچه امروزه تفاسیر نادرست و کژتابیها در فهم از انقلابی گری و روحیه انقلابی ما را به اینسو برده است. نکته سومی که موجب ترویج خشونت میشود احساس بیمعنایی سیاسی است. همانگونه که حکومت سعی دارد توزیع عادلانه ثروت در جامعه برقرار باشد در خصوص قدرت نیز باید همگان از تأثیر فردی خود در قدرت سیاسی و حکومت در چارچوب احزاب یا نهادهای صنفی احساس رضایت داشته باشند. چنانچه در قوانین مختلف مسیر مشارکت مردم در تصمیم سازی و هدایت قدرت سیاسی معلوم و مشخص باشد ولی نخبگان اجرایی با ترفندهای مختلف، قدرت تعیینکنندگی و تأثیر آرای مردم را کاهش دهند، جامعه دچار احساس بیخویشتنی یا بیمعنایی سیاسی میشود و تداوم این وضع به خشونت سیاسی یا انفعال سیاسی با واکنشهای هنجار شکنانه همراه است. نکته آخر در بیان دلایل خشونتگرایی مربوط به شکافهای اجتماعی جامعه ایران است. اختلافات قومی، طبقاتی، نژاد، دین، عقیده و ایدئولوژی در بین ایرانیان بسیار بالا و متفاوت است و در تصمیمگیریهای کلان همیشه درگیری و تضاد به وجود میآورد و این اختلافها معمولاً با سهم خواهی و خشونت همراه است. بنابراین بسترهای تاریخی و سیاسی رشد خشونت در جامعه ایران فراهم است و با غفلت و عدم سیاستگذاری درست، سنتهای نامطلوب تنشزا و فرهنگ خشونتگرایی رشد مییابد. شایسته است برای آیندهای بهتر و زندگی با امنیت و ایمنی روانی و رشد استعدادها و تکثرگرایی، ترویج فرهنگ صلح و دوستی و مبارزه با خشونتطلبی در دستور کار همگان قرار گیرد.
http://eradehmellat.ir/fa/News/143/فرهنگ-سیاسی-خشونتگرا
|