آنچه در ذهن بخش غالب حاکمیت می‌گذرد
دوشنبه 8 فروردين 1401 - 12:05:47
از حدود دو دهه قبل و با بروز مشکلاتی در مدیریت کشور، جدا از طرح‌های مدرنی مبتنی بر منافع ملی، مشارکت حداکثری و در راستای دموکراتیزاسیون ایران که چندان باب‌طبع بخش غالب حاکمیت نبود، چند طرح کلی برای ادامه شرایط پیش روی حاکمیت قرار گرفت. یک طرح به دنبال نرمالیزاسیون شرایط ایران با دنیا خصوصاً غرب و آمریکا بود که تجلی و نقطه اوج آن در برجام انعکاس یافت و نهایتاً منجر به نتیجه نشد. طرح دوم مبتنی بر حرکت در شکاف بین غرب با شرق مبتنی بر جدل با غرب و همراهی با شرق بود که به نظر اکنون طرح اصلی است که حاکمیت دنبال می‌کند. طرح سوم نیز تقابل جدی با دنیای غرب و شرق و ایفای رسالت انقلابی در سطح جهان است که توسط بخش کوچکی از حاکمیت دنبال می‌شود.
در دوران جنگ سرد یک دوقطبی بر شرایط روابط بین‌الملل حکم‌فرما بود البته با حضور جریان کوچک و کم قدرتی در قالب کشورهای غیرمتعهد. در آن دوران کشورهای متعدد کوچک یا بزرگی بودند که به یکی از دو اردوگاه اصلی غرب یا شرق وابسته می‌شدند و از این طریق برای حاکمیت خود دوام و ثبات را جستجو می‌کردند. این کشورها بسته به توان داخلی خویش میزان وابستگی خود را می‌توانستند تعریف نمایند. مثلاً کشور کره شمالی به علل مختلف و شرایط خاص سوق‌الجیشی‌اش وابستگی زیادی به چین و اردوگاه شرق داشت یا کشور کوبا به علت جمعیت کم، تک‌محصولی بودن و توسعه‌نیافتگی وابستگی شدیدی به شوروی پیدا کرده بود. اما کشور ژاپن به علت سطح بالای توسعه‌یافتگی، جمعیت بالا و متخصص و نوع روابط تجاری‌اش علی‌رغم وابستگی به آمریکا استقلال بیشتری را داشت یا کشور یوگسلاوی به علت بافت جمعیتی و سطح توسعه صنعتی‌اش وابستگی کمتری را به اردوگاه شرق از خود نشان می‌داد.
در دوران پس از جنگ سرد بسیاری از این کشورها توانستند با پتانسیل‌های داخلی که داشتند و باتوجه‌به فضای موجود از دام این وابستگی تا حدودی خود را برهانند و یا در قالب هسته مرکزی این اردوگاه‌های مادر قرار گیرند. اما مجدداً و باتوجه‌به صف‌بندی‌های جدید مجدداً دنیا حالت قطبی پیدا کرد با این تفاوت که این بار با اندکی تسامح ما شاهد چند قطب اصلی در دنیا هستیم. 
ایران قبل از انقلاب خود را به‌عنوان کشوری مستقل ولی تحت‌الحمایه اردوگاه غرب تعریف می‌کرد. بعد از انقلاب 57 ایران تلاش کرد خود را به‌عنوان کشوری بدون وابستگی به دو اردوگاه جهانی معرفی کند و لااقل برای خود ترازی در حد هندوستان و در درجه پائین‌تر در حد ترکیه ایجاد نماید که مقدور نشد و اینک مجدداً در مسیر سابق قرار گرفته است و تلاش می‌کند خود را به‌عنوان کشوری مستقل ولی تحت‌الحمایه دو قطب نظامی (روسیه) و اقتصادی (چین) موجود تعریف نماید و از مزایای جهان چندقطبی در راستای منافع حاکمیت که ثبات و دوام است بهره ببرد.
در این میان توجه به چند نکته مهم است:
1. برخلاف بعضی از نظریات رادیکال که این کار را فروش کشور یا وابستگی مطلق و همه‌جانبه می‌دانند. شرایط فعلی مشابه دوران پهلوی دوم است یعنی کشور مسیر نسبتاً مستقلی را برای خود در پیش گرفته است ولی تحت حمایت یک بلوک بزرگ‌تر قرار دارد؛ لذا مشابه آن زمان می‌توان با یک پروپاگاندا وسیع این بحث وابستگی را پررنگ کرد اما واقعیت این است که کشور استقلال نسبی خود را دارد و اگر عضویت کامل ایران در پیمان شانگهای محقق شود قطعات این پازل کامل‌تر نیز خواهد شد و از زهر آن نیز کاسته می‌شود.
2. در ازای این حمایتی که از کشور صورت می‌گیرد لازم نیست حاکمان تمام ممات و حیات خود را در اختیار این دو کشور قرار دهند بلکه بر اساس شرایط می‌توانند چانه‌زنی نمایند و معامله کنند. مثلاً در ازای حمایت اقتصادی چین از ایران ما لازم است این موارد را در نظر بگیریم: حمایت از مواضع چین در مورد مسائل اختلافی با تایوان، هنگ‌کنگ و ژاپن؛ عدم دخالت در مسائلی نظیر تبت، مشکل ایغورها و عدم رعایت حقوق بشر؛ تأمین نفت مطمئن برای چین؛ اجازه سرمایه‌گذاری از طرف چین در ایران؛ اجازه حمل‌ونقل ترانزیت از فضای ایران و ... . در مورد کشور روسیه نیز می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: حمایت از مواضع روسیه در مورد اوکراین، قفقاز شمالی و اروپا شرقی؛ حمایت از قیمت‌گذاری روسیه در بخش نفت و گاز؛ در اختیار قراردادن فضای کشور برای ترانزیت؛ حل مناقشات مرتبط با دریای خزر و ... .
3. در قبال این تحت‌الحمایگی ایران ضمن تأمین منافع دو کشور روسیه و چین تضمین می‌دهد که از حمله مستقیم به اسرائیل اجتناب کند، ابزار غنی‌سازی در سطح بالا و رفتن به سمت سلاح هسته‌ای را متوقف سازد، گسترش برد موشک‌های خویش را محدود سازد و متقابلاً اجازه فروش نفت، تبادلات مالی (گرچه محدود)، خرید سلاح و به‌روزرسانی سیستم نظامی خویش را داشته باشد. دراین‌بین رابطه تجاری، اقتصادی و فنّاورانه با چین، روسیه، اعضا پیمان شانگهای و همسایگان منطقه‌ای را در قالب قراردادهای دوجانبه و چندجانبه داشته باشد.
4. گرچه با این فرایند ایران از پیوستن به جامعه جهانی در قالب یک کشور تاریخی و با امکانات بالا محروم می‌شود و فرایند توسعه‌اش به‌کندی صورت خواهد گرفت ولی در عوض می‌تواند از موقعیت به وجود آمده برای بقا و تداوم سیاست‌های خویش بهره ببرد و مسیر رشد خاص خودش را کلید بزند و منتظر بماند تا ببیند شرایط جدید و اتفاقات بعدازاین چه سرنوشتی را برایش رقم خواهد زد.
5. ممکن است این گمان به وجود بیاید که فعالیت‌های منطقه‌ای ایران مانع از این تحت‌الحمایگی می‌شود. اما این نیز مشابه تاریخی دارد. در همان زمان که کشورهایی مشابه کوبا، یا کره شمالی یا اسرائیل تحت حمایت شوروی یا آمریکا قرار داشتند به فعالیت‌های منطقه‌ای خویش نیز دست می‌زدند. مثلاً کره شمالی خود را به سلاح اتمی مسلح کرد یا کوبا نفوذ ایدئولوژیک خود را در قالب ارائه خدمات فنی، بهداشتی و آموزشی در آمریکای لاتین صورت داد و اسرائیل به گسترش سرزمین خود علی‌رغم مخالفت‌های اروپا و آمریکا پرداخت؛ لذا ایران نیز می‌تواند مشابه این اقدامات را با تغییراتی در منطقه تحت نفوذ خود انجام دهد. بسیاری از این اقدامات چه با اطلاع قبلی و چه بدون اطلاع قبلی منجر به تغییرات کلان در رابطه ایران با این دو کشور نخواهد شد. البته در این میان حساسیت‌هایی نیز وجود دارد که مطمئناً موردتوجه حاکمیت نظام قرار خواهد گرفت. مثل حمله مستقیم به اسرائیل یا دستیابی به سلاح هسته‌ای.
6. نکته مهم دیگر این است که در زمان پهلوی دوم به دلایل متعدد این تحت‌الحمایگی همراه با تبادل، سلطه یا تهاجم فرهنگی نیز بود. فرهنگ و ارزش‌های غرب به‌سرعت جای خود را در بین طبقات مختلف اجتماعی ایران پیدا می‌کردند. اما دو حوزه تمدنی کنفوسیوسی و اسلاو به‌قدری از حوزه تمدنی ایرانی اسلامی فاصله دارند که برای حاکمیت لااقل در میان‌مدت هیچ خطری از این بابت متصور نیست و در ایران نیز هیچ تمایلی برای ارتباط فرهنگی و اجتماعی با این کشورها مشاهده نمی‌شود و خود این کشورها نیز بر خلاف اردوگاه غرب تلاشی برای ارتباط فرهنگی و اجتماعی با کشور تحت‌الحمایه‌ای نظیر ایران ندارند. 
7. علی‌رغم اینکه تنش بین قطب‌های فعلی جهان به‌شدت تنش زمان جنگ سرد نیست اما قابل کتمان نیز نمی‌باشد و تا آینده‌ای دور ما شاهد تنش بین دو قطب روسیه و چین با مجموعه کشورهای اروپائی و آمریکا خواهیم بود و این کشورها ناگزیر دست به یارگیری از بین سایر کشورها خواهند زد. بحران‌های متعدد جهانی شاهد مثال در این زمینه هستند و کمتر روزی است که ما با یک بحران یا مسئله بین این قطب‌های جهانی روبرو نباشیم. اگر مروری بر وقایع فقط یک سال جهان بیندازیم می‌بینیم که بیش از ده مرتبه این قطب‌های جهانی در مسائل مختلف رودرروی هم قرار گرفته‌اند. از مسئله شرکت هواوی گرفته تا بحران اوکراین. 


http://eradehmellat.ir/fa/News/1389/آنچه-در-ذهن-بخش-غالب-حاکمیت-می‌گذرد
بستن   چاپ