ادبیات و ژرفای مفاهیم
امتزاج تخیل و اندیشه در سپهر ادبیات و شعر
سه شنبه 17 اسفند 1400 - 21:45:20
|
|
انسان مخلوقی است چندوجهی و چندلایه و عمیق؛ انسان متفکر همواره در اهتمام غوص به اعماق است. به اعماق خویش و به ژرفای مفاهیم گوناگون. چه در مقام فیلسوف باشد، چه در مقام عارف و متکلم و روانشناس و جامعهشناس و سیاستمدار و ... اما انسان شاعر بیشتر درگیر لایههای به هم تافته روح بسیط و مواج خویش است. او با همان نگاه عمیق فیلسوف و عارف و عالم مینگرد اما کلامش متفاوت است. زیرا در مقام رد و اثبات چیزی نیست، بلکه تصویرگری است که وقایع و مفاهیم را شهادت میدهد. کار شاعر/ نویسنده کوششی است مدام برای شکافتن مفاهیم. نگاه شاعر هنری است. نه به این دلیل که صرفاً زیباست؛ بلکه تلون گفتار او نسبیت تام را به قطعیت خاص میدوزد و مرتبط میسازد. شاعر و نویسنده هیچ زمان نظریهای قطعی و قابل دفاع یا قابل رد ارائه نمیدهد. چه! هنر شکستن تمام قطعیتهاست و تمام امور را نسبی میبیند! نسبیگرایی ای که عامل فروپاشی منطق زیباییشناسانه نیز میشود. فروپاشی نه از جهت گسست بلکه بهگونهای شکافتن و غور نمودن در آن و این تنها پارادوکس زندگیاش نیست؛ چرا که هنرمند - ادیب همواره بر لبه تیز و برنده ادراک و احساس سلوک می کندو شک و یقین را امتزاجی شگرف میبخشد. هنرمند - گاهی - تفکری ارائه نمیدهد، بلکه مخاطب را به تفکر میخواند، و یا با تلنگری وامیدارد و در تکاپویی ناتمام به کشف و شهود میپردازد، سپس از نو - نگاهی نو و از زاویهای متفاوت به موضوع میاندازد. اما در خصوص زبان شاعر باید اشاره نمود که در تجزیهوتحلیل مکانیزمها و اندامگانهای ممیز بیان؛ اگر زبان را از دو منظر و خصیصه گفتاری و نوشتاری بودن، بسنجیم خواهیم دید که در زبان گفتاری عناصر زبانی و غیرزبانی (مانند فضا، میمیک) بر افاده معانی میافزاید ولی نوشتار فاقد این خصیصه است. زمانی که زبان نوشتاری در اهتمام آگاهسازی مخاطب از مضمون و محتوای درونی و انگیزههای نهفته در خود سخن میگوید، این صرفاً عرضه اطلاعات نیست، بلکه ارگانیسمی روانشناختی را موجب میشود و همان گونه که در بالا اشاره شد تلنگری میشود در به فکر واداشتن مخاطب. این نظریه توسط کنستانتین استانیسلاوسکی - نظریهپرداز تئاتری روسیه - به تفضیل مورد پردازش قرار گرفته و اشاره بر این نکته نموده است: ه: اندیشه در نوشتار تکوین مییابد نه در گفتار. مسلماً گفتار و نوشتار فرایند سادهای نیست که اندیشه ازپیشطراحیشده و منضبط به بیانی نظاممند تبدیل شده و بسط و گسترش یابد و این نظاممندی هرچه بیشتر باشد لاجرم آن نوشته از ژرفای بیشتری برخوردار است. به قول لئو سیمونوویچ ویگوتسکی در انتقال اندیشه به بیان فاکتور مؤثر انگیزه کلام است که سبب انگیزش اندیشه آغازین میشود و این ارگانیسمی روانشناختی و درونی و فرا حسی است بهمانند پروسه تفکر. در این مرحله اندیشه به لحاظ محتوای معانی برای گوینده مفهوم است. اما آنقدر بسیط و بارز نیست که برای شنونده مفهوم باشد، پس “مکانیزم بیان درونی بهمانند یک طرحواره ذهنی است.” و اجرای این مکانیزم در نظامی فعالانه مورد کندوکاو قرار میگیرد تا قابل پیامرسانی باشد. گفتگوی دوطرفه “دیالوگ” مشخصات و روانشناختی ویژهای دارد. خمیرمایه کلام در دیالوگ از انگیزه و قصد با اندیشه درونی نشئت نمیگیرد وقتی نفر اول موضوعی را و یا پرسشی را مطرح میکند و دومی درصدد پاسخ برمیآید که انگیزهای برای بیان ندارد و در اکثر موارد، نه از سر صرافت اندیشه بلکه الزام به پاسخ و گاهی الزام به توجیه عامل بیان است. اما در بیان نوشتاری نویسنده و یا شاعر مسئول انگیزه کلام و هم مسئول ذهنیت طرح واردی است، برای تثبیت و توسیط کل جریان زبان و بیان است به لحاظ هرمنوتیک فهم. شعر و داستان بهمثابه ژرفترین نوع زبان همیشه دارای پیچیدگیهای معانی است که ایجاز و ایهام را موجب میشود و به تعبیری میتوان ادبیات را گویش مطنطن و باشکوه هر زبانی بر شمرد که در عین سادگی دارای ذات عمیق و پیچیده ایست، ادبیات وقتی بار برجایمانده تاریخنگاری را بر دوش میکشد، تاریخ است و ثبت وقایع تاریخی، ادبیات موشکافی جریانهای جاری و زیرپوستی اجتماع است و در این مقام جامعهشناسی است، ادبیات روانشناسی است و غوص در اعماق لایههای بههمتنیده روح بشری. ادبیات زبان تعریف و ارائه عالیترین و عمیقترین مفاهیم فلسفی است و تأویلکننده حالات عارفانه و ... با نگاهی به قرائتهای چندوجهی، متفاوت و حتی - گاهی - متضاد از اشعار شعرای بزرگ چون حافظ و مولانا و هومر و اسپنسر و ... یا با نظری بر متون انتقادی رمانها و داستانها نظیر داستانهای تورانی و چخوف و دیکنز و همینگوی و صدها نویسنده دیگر میتوان به موضوع ژرفای کلام نوشتاری منظوم و منثور را دید. بهعنوان یک مصداق ملموس میتوان به حافظ نظری انداخت، تعبیر متفاوت از مقصود حافظ از صوفی بهعنوان شخصیت قراردادی و یا شخصیت تمثیلی و یا شخصیت نوعی معانی و تفاسیر متفاوتی را موجب خواهد شد. همین قطعههای پر ایهام ساختار بههمپیوستهای را ایجاد مینماید که در ذهن مخاطب بازتولید میشود و تصویر دیگری را ارائه میکند. اما این تنوع و تلون درذاتخود حاوی یکپارچگی هنرمندانه است. مسئلهای که در کلام شاعر، بهوسیله انگیزه و ذهنیت و طرح کلی آفریده شده است. چنان استحکامی را دارا است که در مقابل خوانشهای ناصواب که این نظام یگانه را برهم بزنند، مقاومت کرده و نقش بازدارنده و نقش راهنما را داشته باشد و تا جای ممکن صور فرایند ذهنی را برای خواننده متبادر کند. سازمانبندی گفتار مبسوط، منوط به پایداری انگیزه و استحکام اندیشه است و همچنین نمود آغازین معنا با چه جریانی در ساختار عمیق یا سطحی کلام حرکت خواهد کرد و چه شرایط ملموسی را برای خواننده ایجاب خواهد نمود تا هدف شاعر را گیرا و مانا سازد. البته مقصود ما در خصوص کلام سادهای که منتج از تجربههای ساده است نیست بلکه کلام ادبی که در مسیر دینامیک زمان قرار میگیرد و بدون هیچ تکلفی پیچیده و عمیق است. کلام و بیانی که ممکن است تدارک و آن، وقت و انرژی زیادی بگیرد. نویسنده قطعات معنایی را مشخص میسازد و شاعر ضمن همان عمل آن را منظم (منظور کلام منظوم و جملات هجایی و عروضی) در قالب و اسلوب میچیند و محصولی بدیع، عمیق، شکیل و ذیروح ارائه مینماید. زبان شعر علاوه بر صور خیالانگیز ارتباط نوشتاری مستحکمی را نیز مطلوب است. شعر آراء و استدلال شاعر است که با لطافت تمام از غربال خیال رد میشود و آن را زیبا و چندوجهی مینماید. شعر شعار نیست، بلکه اقامه مفهوم است در قالب برای طیفی از مخاطب خاص که توان هضم پیچیدگیها را دارد و از این قوه هاضمه متزلزل میگردد و این لذت فهم و درک او را شدت میبخشد؛ بنابراین شاعر فقط بهمنظور تنویر و توزیع تفکرات خود اقدام به سرایش نمیکند. چرا که ادبیات نیز مثل هر شیء یا مفهوم تولید شده با جلب مخاطب مفهوم پیدا میکند. شاعر و نویسنده باید بهگونهای کلام و پیام خود را در میان واژهها بدمد که خود خواننده از گفتار بسط یافتهی بیرونی به مضمون درونی شعر دل راه یابد، بدون آنکه بر چیزی جز صور ارتباط نوشتاری تکیه کند. در واقع خواننده باید به کشف و شهود ذهنی دست یابد و شعر در اندیشهی خواننده دوباره خلق شود و سپس با هر خوانش مجدد خلق مجددی ...
http://eradehmellat.ir/fa/News/1361/امتزاج-تخیل-و-اندیشه-در-سپهر-ادبیات-و-شعر
|